loading...

maryam99

بازدید : 105
پنجشنبه 2 بهمن 1399 زمان : 23:51

باورهای ما محکوم به شکستند. زیرا زندگی از دستورات ما پیروی نمی‌کند. ممکن است این مسئله بیش از توان ما به نظر برسد اما اینطور نیست؛ زندگی بیش از توان باورهای ماست و هر روز آنها را خرد می‌کند؛ البته اگر خوش شانس باشیم!

با خرد شدن باورهایمان، به اشتباه تصور می‌کنیم ماییم که فرو می‌پاشیم، اما در واقع تخیلات ما که خود را ذات و جوهر ما وانمود می‌کردند ناپدید می‌شوند.

و هیچ‌کس بهتر از کودکی که برخلاف امیدهای ما رفتار می‌کند، نمی‌تواند توهمات ما را در هم بشکند. مادری از پسرش در برابر آزار پدر محافظت نکرده بود. بعدها پسر از مادرش به این بهانه که او مقصر اصلی مشکلاتش است، باج خواهی می‌کرد و آنقدر به او فشار می‌آورد که تسلیم می‌شد!

بعد از اینکه به آن مادر نشان دادم چطور پسرش از او باج‌ می‌گیرد و چگونه او تقلا می‌کند که بخشش پسرش را بخرد و چگونه سعی او برای خریدن صلح، به جنگ بیشتر منجر می‌شود؛ او گفت: این داره منو میکشه! به او گفتم: این داره توهمات تو رو می‌کشه نه خود تو‌‌ رو!

او لب هایش را جمع کرد و با گریه گفت: ولی من نمی‌خوام روابطمون آسیب ببینه! به او‌ گفتم: چطوری میتونی به چیزی که وجود نداره آسیب برسونی!؟ او با پسری خیالی که می‌خواست داشته باشد ارتباط داشت نه با پسر واقعی‌اش! اما می‌خواست پسرش با خود او رابطه داشته باشد؛ نه با تصویری که از مادرش برای خود ساخته بود!

پسرش تصویر یک شیطان صفت را از مادرش می‌دید که سزاوار مجازات است نه خود مادرش را... مادر نیز می‌ترسید رابطه خوبی که در آرزویش بود، آسیب ببیند؛ در حالی که چنین رابطه‌ای سالها بود وجود نداشت.

با رها کردن توهمات خود، می‌توانیم با حقیقتی که از آن وحشت داشتیم زندگی کنیم. وقتی آن زن از انتظار برای داشتن پسری که می‌خواست دست کشید؛ دیگر سعی نکرد عشق او را بخرد و در عوض، عاشق پسر واقعی‌اش شد. باج‌گیری به آخر رسیده بود.

شما وابستگی به چه باورها و توهماتی را کنار گذاشتید تا توانستید با واقعیت روبرو شوید؟

دروغ‌هایی که به خود می‌گوییم
جان فرد ریکسون

نظرات :
خانومه درد دل میکنه که: مرد پیدا نمیشه
همه نَرن به خدا
قبل از اینکه در این مورد صحبت کنم باید بگم: باور دارم این جمله که 《آدم خوب و بد نداریم》 از مزخرف‌ترین حرفهای تاریخه. آدم میتونه از حیوون پایینتر و از فرشته ها بالاتر باشه
(در ضمن حیوونی که حیوون بودن رو انتخاب نکرده، خیلی شرف داره به انسانی که حیوون بودن رو انتخاب کرده)
.
اما یه حقیقتی رو باید اعتراف کنیم:
امروز تعداد آقایونی که مرد نیستن و فقط نَرن و همینطور تعداد زن هایی که خانوم نیستن و فقط ماده‌ن، خیلی زیاد شده.
.
اما سوال مهم اینه که کِی یه مرد تبدیل به یه نَر میشه و کِی یه زن تبدیل به یه ماده؟
جواب من اینه: وقتی که قبل از انسان بودنشون اولویت رو به جنسیتشون میدن و اشتیاق انسانیتشون رو به میل جنسی‌شون میفروشن.
.
خیلی از خانومها ازم میپرسن که چرا با هر کی ارتباط داشتیم نامرد بوده؟ و دیگه مرد وجود نداره
سوال خیلی مهمتر:
نر ها سراغ کی میرن؟
جواب مهم:
سراغ ماده، یا بهتر بگم کسی که خواسته یا ناخواسته داره خودش رو یه ماده نشون میده.
.
وقتی به عنوان یه خانوم که دلت محبت میخواد، خودت رو در دسترس قرار میدی، ظاهر زنانه‌ت رو به نمایش میذاری و به هر طریق جنسیتت رو فریاد میکنی، هیچوقت یه مرد سراغت نمیاد. و تا دلت بخواد نر‌ها برای نزدیک شدن بهت برنامه میریزن...(تاکید میکنم حتی اگر خیلی خانوم باشی ولی رفتارت تو رو یه ماده معرفی کنه)
.
و اگر میخوای بدونی نر‌ها با ماده‌ها چطور رفتار میکنن، یه کم مطالعه کن(توو پست دستمال کاغذی کمی در موردش گفتم)
.
همینطور پسری که خودش رو نَر نشون بده، ماده ها میان سراغش
.
و کاش میشد با کلمات توضیح داد که لذت انسانی چقدر عمیق و پایداره...
همین...
این ویدئو راببینید: مشاوره ازدواج

بازدید : 101
پنجشنبه 2 بهمن 1399 زمان : 23:41

احساسات منفی مانند اضطراب، خشم، غم، افسردگی و... نشانه‌های هشدار هستند اما اگر شما با روشهای مقابله‌ای مثل انکار، اجتناب و سرکوب جلوی آنها را بگیرید و آنها را خاموش کنید؛ دیگر به ریشه‌های اصلی آنها نمی‌رسید!

باید ابتدا احساسات خود را در زمان حال، مشاهده کنید و بدون قضاوت بپذیرید تا دست شما را بگیرند و به ریشه‌های افکار، خاطرات، تجربیات و واقعیت‌های در پس خود برسانند.

وقتی واقعیت، مطابق خواسته و میل ما نیست و می‌خواهیم از احساسات منفی اجتناب کنیم؛ ما به دامان خیال، خرافات، امید واهی و افکار مثبت غیرواقع‌بینانه پناه می‌بریم تا شاید حقایق به شکل آنچه می‌خواهیم در بیاید! به خودمان دروغ می‌گوییم و با توجیه و فریبکاری ذهنی، واقعیت را دور می‌زنیم.

ممکن است به دامان اعتیاد، مصرف الکل، مواد روانگردان، قرص، رابطه‌های متعدد، روابط جنسی بی‌بند و بار و... کشیده شویم تا باعث شود واقعیت‌ها و مسائل را نبینیم!

اما تغییر ما زمانی شروع می‌شود که از انتظار اینکه حقایق زندگی تغییر کنند دست برداریم! اگر به هر بحرانی، عمیق نگاه کنیم؛ باعث رشد ما می‌شود چون دفاع‌های ذهنی ما را در هم می‌شکند اما اگر آن را نپذیریم و رد کنیم؛ به رشد نمی‌رسیم و از سد آن عبور نمی‌کنیم!

اگر دست از انکار، اجتناب و‌ مقاومت برداریم؛ احساسات ما سخن می‌گویند؛ توهمات کنار می‌روند و ما با شخصیت حقیقی خودمان روبرو می‌شویم. ممکن است بگویید من پذیرفتم اما باز نتیجه‌ای جز افسردگی، اضطراب و خشم برای من نداشته است! پذیرش، نه تسلیم..! پذیرش واقعی باعث تسلط شما بر احساسات می‌شود.

البته قرار نیست در مسیر تغییر، هیچ احساس بدی را تجربه نکنیم اما گاهی ما چنان در لایه‌های دفاعی ذهن فرو رفته‌ایم که برای پذیرش هیجانات منفی، روبرو شدن با واقعیت و شکستن لایه‌های مقاومت ذهن، لازم است تحت روان درمانی قرار بگیریم.

نظرات:

اینکه در مواقع خاص حمایت لازم رو از کسانیکه باید حمایتم میکردند دریافت نکردم و این باعث شد بیشتر ب خودم متکی بشم وبیشتر تلاش کنم برای حل مسائلم🍃

اینکه دوست داشتن اجباری نیس و باعث شد از هیچکس توقع نداشته باشم(بجز همسرم😁) خب هر کی از من خوشش بیاد و از وقت گذاشتن با من لذت میبره خودش بهم نزدیک میشه.دوم اینکه پذیرفتم همه عیب هایی داریم و از عیب های دیگران ناراحت نمیشم.سوم وجود احساست بد، دلتنگی، خشم و غیره رو پذیرفتم و از این احساسات ناراحت نیستم و میپذیرم جزیی از زندگی هستن.بقیه ش یادم نمیاد😂

ما همه انسانها به حکم انسان بودنمان اشتباه پذیریم، هم من و هم دیگران و دوم اینکه من مسوول صد درصد زندگیمم و سوم‌ هر رفتار دیگران با من نتیجه ی افکار، اعمال شخص من با خودم و دیگرانه.

این ویدئو راببینید: مشاوره ازدواج

بازدید : 98
پنجشنبه 2 بهمن 1399 زمان : 23:34

۱- قبل از اینکه با خود کلنجار بروم که واقعیت را چگونه باید بپذیرم؛ اول باید به این نکته توجه کنم که اصلا واقعیت به عنوان آنچه اکنون هست؛ چیست و چگونه من آن را درک کرده‌ام؟ واقعیت آنچه لزوما من فکر می‌‌کنم، اعتقاد دارم و دوست دارم که باید باشد، نیست!

مثلا اینکه شما سالها تلاش کنید یک آدم ناسالم که به شما آسیب می‌زند را عاشق خود کنید با این توقع و برداشت که چون من او را دوست دارم پس مهم نیست واقعا او چگونه است و با من چه می‌کند؛ کاری واقع‌بینانه و بر اساس واقعیت نیست!

۲- پس من ابتدا باید آگاه به برداشت خود از واقعیت باشم و متوجه باشم برداشت شخصی من از واقعیت، لزوما خود واقعیت نیست و بین این دو، فاصله قائل شوم. باید خطاهای شناختی افکارم را پیدا کنم و آگاه از مکانیزم‌های دفاعی روانم باشم. اگر من آگاه از توقعات، برداشت‌های غیرمنطقی و ارزشگذاریهای خوب و بد ذهن‌ خود نباشم؛ اصلا واقعیت برای من آن چیزی نیست که واقعا هست!

پس باعث می‌شود توانایی‌ها و داشته‌های من در مسیر خواسته‌های من نباشند! کارهایی انجام می‌دهم که من را به آنچه می‌خواهم نمی‌رساند! باور ندارم آنچه را می‌خواهم می‌توانم بدست آورم! چیزی را می‌خواهم که نمی‌توانم داشته باشم! با مسائل زیادی روبرو می‌شوم که نمی‌خواهم!

۳- من اگر واقعیتی را می‌پذیرم باید بخواهم و بتوانم تبعات منطقی رفتارم را نیز در برابر آن واقعیت بر عهده بگیرم. اما اگر من واقعیت را بدون پذیرش پیامد انتخاب‌ها و تصمیماتم بخواهم در واقع آن واقعیت را نیز نپذیرفته‌ام! عدم پذیرش پیامدها یعنی اینکه من نمی‌خواهم مسئولیت ‌پذیر باشم.

۴- اگر می‌خواهم واقعیتی را که اکنون هست و من مسئول آن هستم را بپذیرم می‌بایستی خود را نسبت به مشکلات گذشته، قربانی ندانم حتی اگر خودم در به وجود آمدن آنها نقشی نداشته‌ام! زیرا آن وقت از پذیرش واقعیت امروز و مسئولیت پذیری، سر باز می‌زنم و دنبال مقصر در مشکلات گذشته می‌گردم! تقصیر، مبتنی بر گذشته و مسئولیت، مبتنی بر حال است. شما با مسئولیت پذیری در امروز، از تکرار خطاها یا رفتارهای غلط در آینده جلوگیری می‌کنید.

من مواردی را دیدم که گفته شد من بد اخلاقی یا مشکلات رفتاری دیگری را پذیرفتم! برای اینکه شما واقعیتی را بپذیرید باید ابتدا هر آنچه که هست؛ با شدت، میزان و کیفیتی که دارد به صورت شفاف ببینید که بعد بتوانید آن را بپذیرید. زیرا پذیرش یک واقعیت، بدون پذیرش تبعات و هزینه‌های آن معنا ندارد!

اینکه شما قدرت تحمل و سازگاری داشته باشید که در یک شرایط سخت قرار بگیرید و تاب بیاورید خوب است؛ اما برخی از پذیرش‌ها و سازگاری‌های ما، همراه با استفاده از مکانیزم‌های دفاعی فراوان است تا ما رنج واقعیت را نبینیم یا کمتر حس کنیم اما آسیب‌های خودش را به ما می‌زند!

بنابراین ممکن است شما بسیاری از رنج‌ها و آسیب‌های دیگری را اصلا به خاطر نیاورید و آنها از بخش هوشیار ذهن خود رانده باشید یا واقعیت را انکار و در برابر هر چه مخالف با باورهایتان رخ می‌دهد مقاومت کنید و یا برای آنها دلایلی غیرواقعی بسازد تا خود را تسکین دهید! مثلا آسیب‌های دیگری به خودتان را نشانه عشق او قلمداد کنید یا بگویید چون دوستش دارم هر بلایی سرم بیاید تحمل می‌کنم!

مادری که ادعا می‌کند خودش را با انبوه مشکلات بچه‌ها سازگار کرده است؛ وقتی کمی بررسی می‌کنیم متوجه می‌شویم که او همیشه در حال استفاده از مکانیزم سرکوب است تا نسبت به مشکلات بچه‌ها عصبانی نباشد و پشت رفتارهای او هیجان‌های ابراز نشده‌ای مثل خشم وجود دارد.

پس اینکه من چه واقعیتی را با چه تبعاتی می‌پذیرم و اصلأ چقدر برای آن، آمادگی و توانایی دارم بسیار مهم است. پذیرش واقعیت، بایستی آگاهانه و از روی اجبار، نادانی و ناتوانی نباشد. مشاهده شفاف واقعیت، بدون استفاده از مکانیزم‌های دفاعی انکار، سرکوب و... باعث می‌شود که من خودم را آماده و توانمند کنم، آموزش ببینم و مسئولیت تصمیم و انتخاب خودم را بر عهده بگیرم.

وقتی با کمک درمانگر از حضور دفاع‌های روانی ناآگاهانه خود، آگاه می‌شوید تازه متوجه واقعیت با تمام رنج و تلخی آن می‌شوید! آن وقت تصمیم با شماست که چه انتخابی داشته باشید.

نظرات

وقتی تمام زندگیت دستخوش تله هایی هست که دیگران بهت تحمیل کردن چطور میشه خودتو قانع کنی که مسئولش خودتی؟وقتی رشته هرچیزی رو میگیری میرسی به کم کاری یکی دیگه چطور خودتو گول بزنی؟هرچقدر مسئولیت پذیر باشی و منطقی یه بن بست هایی تو ذهنت هست که یا باید به خودت دروغ بگی که خودم کردم چون میدونی خودت نکردی و پلتفرم ایجاد شده توسط دیگران هدایتت کرده به اون انتخاب یا اینکه خودتو سرکوب کنی و به خودت بگی بپذیر .یه واقعیت هایی هست که قابل انکار نیست من با مظلوم نمایی وقربانی دونستن مخالفم ولی مسئولیت پذیری که باعث کتمان واقعیت و حس بد هم بشه بعیده قابلیت تغییر مثبت رو داشته باشه.

یکی از اشکالات قاتون جذب هم همینه که کمک نمیکنه آدم راه درست رو انتخاب کنه و کمک نمیکنه آدم خطای شناختیشو کشف کنه و فقط میگه هدفی که بهر شکل انتخاب کردی رو تصویر سازی کن و پیش برو، مثلا من ترس اجتماعی دارم و بخوام برم باشگاه تا ورزیده بشم یا با افراد خاصی که کنارشون حس قدرت کنم دوست بشم!!!

بازدید : 111
پنجشنبه 2 بهمن 1399 زمان : 23:29

یک رابطه خوب، مشخصات متعددی دارد اما به دو ویژگی مهم اشاره می‌کنم که بسیار تاثیرگذار است. این دو ویژگی را با دو سوال مطرح می‌کنم.

آیا من در این رابطه، از جهت فردی، اجتماعی، روانی، علمی، شغلی و... در حال رشد هستم و رابطه از این جهات، تاثیرات مثبتی بر من دارد؟ البته منظور من این نیست دیگری حتما باید کاری کند من رشد کنم! شاید اصلا رشد در زمینه‌ای که او می‌خواهد من دنبالش نباشم یا من لازم ندانم رشد کنم! منظورم این است حداقل مانع رشد نرمال من نشود.

سوال دوم این است: آیا من خودم را در این رابطه، دوست دارم و احساس خوشایندی نسبت به خودم دارم؟ حتما این تجربه را دارید که در کنار فردی، ممکن است بیشتر خوشحال، آرام و مهربان باشید و در کنار فردی دیگر، عصبی، ناراحت و افسرده! در یک رابطه، ممکن است احساس ارزشمندی، زیبایی و شایستگی کنید و در رابطه‌ای دیگر، احساس گناه، نازیبایی و ناکافی بودن!

افراد در روابط، شما را ناخودآگاه، به سمت گرایشهای مثبت یا منفی می‌کشانند! عده‌ای باعث می‌شوند خودِ خوب شما متجلی شود و عده‌ای دیگر، بخش‌های منفی و ضعف‌های شما را آشکار می‌کنند. البته اینکه آیا آنها باعث شده‌اند یا خودتان دارید رابطه را به این سمت می‌برید و یا هر دو موثر هستید؛ سوال مهمی است و ممکن است پاسخ و قضاوت شما از واقعیت فاصله داشته باشد! پس نمی‌توانید همه چیز را گردن دیگران بیاندازید و خودتان را بی‌تاثیر فرض کنید! ما در همه حال، در روابط، نقش داریم.

پس بهتر است اکنون به این سوال پاسخ دهید: آیا من همیشه وارد روابطی می‌شوم که به من احساس بدی در مورد خودم می‌دهند و جلوی رشد من را می‌گیرند؟ فکر می‌کنید چرا وارد چنین روابطی می‌شوید؟! پاسخ این سوال مهم است. چون طبیعی نیست که شما همیشه وارد روابط بد شوید و الگوها و عادت‌های غلطی را در روابط تکرار کنید!

نظرات

برعکس من ازینجور روابط فراریم! یعنی اگه حس کنم تو ارتباطی حس بد دارم یا دارم پسرفت میکنم سریع ازش خارج میشم . چون ارتباط موثری نیست . وقتی هم خارج میشم حالم خوب میشه حس آزادی دارم اینجور روابط بهم حس خفگی میدن.

در چند سال گذشته نه ولی وقتی سنم کم بود وقتی در رابطه احساس ناخوشایندی بهم تحمیل میشد سعی میکردم با عصبانیت و دعوا و گریه حلش کنم و بدتر میشد و بیشتر حس بی ارزشی می گرفتم ...چندین ساله که مطالعه و مشاوره و آموزش دیدم و همون اول متوجه وضعیت میشم و وارد همچین رابطه ای نمیشم.
چون میخوایم باورهای غلطی مثل نالایقی بی ارزشی که نسبت به خودمون داریم رو به خودمون ثابت کنیم و در جهت تایید این باورها هم وارد رابطه میشیم😐 کلا ذهن باتوجه به شرایط مزخرفی که هرانسانی متولد میشه کارکردش بیشتر علیه اشه.

تعداد صفحات : 0

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 104
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 14
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 16
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 32
  • بازدید ماه : 144
  • بازدید سال : 444
  • بازدید کلی : 7421
  • <
    پیوندهای روزانه
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی