loading...

maryam99

بازدید : 145
دوشنبه 6 بهمن 1399 زمان : 22:18

ما از عشق طوری سخن می‌گوییم که انگار چیزی یگانه و یکپارچه است؛ اما عشق از دو وجه خیلی متفاوت تشکیل شده است: دریافت عشق و عشق ورزیدن. ما باید زمانی ازدواج کنیم که آماده انجام عشق ورزیدن باشیم و از وابستگی شدید و نیاز غیر طبیعی خود به دریافت عشق آگاه باشیم! ما در حالی رابطه‌ها را آغاز می‌کنیم که تنها درباره دریافت عشق می‌دانیم و افسانه‌ها ساخته‌ایم!

بچه‌ها اینطور برداشت می‌کنند که انگار پدر و مادر، بی‌چون و چرا در خدمت آنان هستند! فقط برای راحتی، راهنمایی، سرگرمی، غذارسانی و تمیز کردن آنها و در عین حال خودشان هم همیشه سر حال می‌مانند! ما این فکر و نیاز به عشق را، با خود به بزرگسالی می‌بریم؛ وقتی بزرگ می‌شویم دلمان می‌خواهد دوباره همان تر و خشک کردن‌ها و لوس کردن‌ها توسط دیگری بازسازی شوند! در کنج ذهنمان، معشوقی را تصور می‌کنیم که نیازهایمان را پیش‌بینی می‌کند؛ قلبمان را می‌خواند؛ از خودش بخاطر ما می‌گذرد و همه چیز ما را بهتر می‌کند.

این به نظر رمانتیک می‌رسد در حالی که صرفاً طرح اولیه اتفاقات بد و یک رابطه پر دردسر است! دیدگاه رمانتیک انتظار دارد که عشق و هم آغوشی به هم وصل باشند. ما زمانی به درستی آماده ازدواج هستیم که آن قدری قوی باشیم تا بتوانیم زندگی همراه با ناکامی یا دوست داشته نشدن را بپذیریم و بتوانیم توانایی عشق ورزی را در خود تقویت کنیم.

مطلب بالا برگرفته از کتاب سیر عشق از آلن دوباتن.


همه ما دوست داریم که دوست داشته شویم مورد تایید باشیم و ما را تحسین کنند اما مشکل از جایی شروع می‌شود که عده‌ای تمام احساس ارزشمندی و حس خوب نسبت به خودشان را هم وابسته به دوست داشته شدن توسط دیگران می‌کنند! چون این نیاز آنها در کودکی پاسخ داده نشده یا با ترس، تحقیر، باج‌گیری، طرد شدگی‌ و اضطراب پاسخ داده شده و آنها دلبستگی‌های ایمنی را با والدین خود تجربه نکرده‌اند و اکنون این نیاز را به شدت از دیگران طلب می‌کنند!

آیا شما ترجیح می‌دهید در برابر شما احساس مسئولیت کنند یا شما را فقط دوست داشته باشند؟ آیا اینکه کسی در برابر شما احساس مسئولیت کند؛ نوعی دوست داشتن محسوب نمی‌شود؟ آیا کسی که نیاز افراطی شما را به عشق پاسخ می‌دهد اما در برابر شما احساس مسئولیت نمی‌کند؛ شایسته دوست داشتن است؟

آیا کسی که به شما محبت می‌کند اما از شما در برابر این محبت، باج می‌گیرد و یا از شما طلبکار است که باید چنین و چنان باشید تا شما را دوست بدارم؛ شایسته دوست داشتن است؟ آیا عشق تنها یعنی هماغوشی و یک رابطه هیجانی؟ اصلا چرا باید به هر قیمتی، دوست داشتنی باشیم؟!

این مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟

چرا قدیما انقد زندگی کردن و فهمیدن سخت نبوود!! زندگی رو خودمون جهنم کردیم و مریض شدیم بعدش مجبور شدیم بریم دکتر روانشناس یا مشاوره بشیم...که مریضهایی که زندگیشونو جهنم کردن درست کنیم! ولی واقعا اینو نمیدونم چرا قدیما با وجود اینکه هیشکی نمیفهمید عشق درست و غلط چیه و مسئولیت تعریف درستش چیه! ولی زندگیا انقد صفا داشت ،دوست داشتن ها واقعی بوود...اگه تونستیم یه جواب بسیار ساده براش پیدا کنیم مطئنا اون وقت میتونیم مثل اون وقتا زندگی سالمی از این نظر داشته باشیم.

منبع: خانواده خوب

بازدید : 125
دوشنبه 6 بهمن 1399 زمان : 22:12

۱- اگر به نقش خود در موقعیت یا مسائل زندگی‌اتان اذعان نکنید؛ نمی‌توانید تغییر کنید و اگر وجود چیزی را نپذیرید نمی‌توانید آن را تغییر دهید. اگر می‌خواهید در زندگی موفق شوید باید آگاهانه موقعیت اکنون خودتان را تشخیص دهید. باید بدانید که اکنون دقیقاً کجا هستید تا بدانید به کجا می‌خواهید برسید.

اگر می‌خواهید با واقعیت مواجه شوید باید اجازه دهید تا تمام باورها، عقاید و افکارتان، مورد سوال و بررسی قرار گیرند. بایستی حالت دفاعی به خود نگیرید و انکار نکنید. از روبرو شدن با واقعیت، اجتناب نکنید هر چند برایتان رنج‌آور باشد.

۲- گذشته خود را بررسی کنید اما تحت کنترل آن در نیایید. گذشته شما نباید بهانه‌ای برای شکست‌ها و روحیه بد شما باشد بلکه باید از آن بیاموزید تا تجربه‌های بهتری را رقم بزنید. کسانی در گذشته، روی چشمان شما فیلتری گذاشته‌اند که روی نگاه شما به خودتان و دنیا تاثیر گذاشته است.

در بررسی تاریخچه زندگی‌اتان باید این فیلترها را بشناسید و از میان بردارید. این فیلترها نباید حال و آینده شما را تحت تاثیر قرار دهند. ببینید از پشت چه فیلترهایی به دنیا نگاه می‌کنید؛ آنها را زیر سوال ببرید.

۳- احساس خود را با ادراکتان اشتباه نگیرید. ادراک شما برداشتی هست از آنچه حس و احساس می‌کنید. پس ممکن است در رنجی ناخواسته باشید اما آن را موجب رشد خود برداشت و ادراک کنید. ادراک و برداشت شما از اتفاقات، مهمتر و تعیین کننده‌تر از خود اتفاقات است و این معنا و برداشت شما از حوادث، با دیگران متفاوت و منحصر بفرد است.

ایم مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟

پس اینکه چیزی چگونه است با اینکه شما یا دیگران آن را چگونه ادراک می‌کنید متفاوت است. هیچکس نمی‌تواند شما را مجبور و کنترل کند که چه استنباط و برداشتی نسبت به رنج‌های زندگی خود داشته باشید یا نسبت به آنها چه واکنشی داشته باشید. پس شما شاید نتوانید حوادث زندگی‌اتان را کنترل کنید اما معنا و برداشتی که از آنها دارید در اختیار شماست.


خوب نشد! فکرم عوض شد! حالم عوض شد!

بازدید : 143
شنبه 4 بهمن 1399 زمان : 0:13

beh.dalaie's profile picture

بهتر است شرایطی را که واقعاً نمی‌توانید تغییر دهید؛ بپذیرید. مثلاً فرض کنید که شما در شهر یا کشوری با هوای خیلی گرم یا سرد زندگی می‌کنید. اگر هر روز از گرمی یا سردی هوا ناله کنید و غر بزنید؛ به تدریج افسرده می‌شوید.

گاهی باید بدون اینکه شرایط را قضاوت کنید؛ تنها مشاهده کنید. درگیر شدن و جنگ با شرایطی که تغییر نمی‌کند یا از سوی دیگر، اجتناب یا بی‌خیالی باعث می‌شود که نتوانید خود را با شرایط سازگار کنید. بسیاری از شرایط واقعاً در کنترل ما نیستند و تلاش برای کنترل آنها بی‌نتیجه و رنج بیهوده است.

وقتی هوا سرد است؛ بخاری روشن می‌کنیم و لباس گرم می‌پوشیم؛ زیرا سرمای هوا را که در کنترل ما نیست می‌پذیریم و خود را با آن سازگار می‌کنیم... اما اگر انتظار داشته باشیم که هوا نباید سرد باشد یا با سرمای هوا جنگ کنیم غر بزنیم و ناله کنیم یا خود را بدبخت، بدشانس و مجبور بدانیم‌ که در این مکان سرد زندگی می‌کنیم؛ به افسردگی و درماندگی مبتلا خواهیم شد.

کسانی که تا دچار بیماری می‌شوند فکر می‌کنند می‌خواهند بمیرند یا باید بمیرند! کسانی که تا کسی آنها را ترک می‌کند فکر می‌کنند بی‌ارزش شده‌اند! کسانی که موفق نشدن در یک آزمون را به معنای شکستی بزرگ تفسیر می‌کنند و خود را نالایق می‌دانند! کسانی که از هر چه خلاف میل آنها اتفاق بیفتد شدیدا رنج می‌کشند و می‌خواهند آن را کنترل کنند و... اینها کسانی هستند که حوادث را به جای مشاهده و پذیرش، قضاوت و تفسیر می‌کنند و واقعیت را نمی‌پذیرند!

چند اتفاق از زندگی‌تان را بخاطر بیاورید و تلاش کنید این بار به جای تقسیر و قضاوت آن اتفاقات، آنها را مشاهده و توصیف کنید. بعد ببینید این کار چه مزایا و معایبی برای شما دارد و چه تغییری در افکار و احساساتتان به وجود می‌آید‌.

اصلی ترین مسئله به صلح رسیدن با خودته وقتی با خودت در صلحی درصد بالایی از اتفاقات نمی تونن اثر منفی روی تو بگذارند.من سعی می کنم بیشتر خودم رو دوست داشته باشم توقعم رو تا حد ممکن پایین بیارم.خودم رو بپذیرم با همه شکست ها ناکامی ها ترد شدگی ها من قبول کردم که مقصر اتفاقات کودکیم اصلا من نبودم و مسئولیت اتفاقات بزرگ سالیم رو هم می پذیرم سرزنش کردن خودم به خاطر اتفاق های افتاده جز استرس و رنج و ضعف روحی و جسمی برای من چیزی نداره من در این مرحله از زندگیم فقط قادر به تغییر خودم هستم.

لطفا مطلبمشاوره خانواده چیست؟را بخوانید.

منبع: وبلاگ مطالب خانواده

بازدید : 126
شنبه 4 بهمن 1399 زمان : 0:08

وقتی باورهای خاصی نسبت به خود و ارتباطات خود با دیگران و جهان دارید و هویت خود را بر اساس آنها، تعریف و تعیین می‌کنید؛ برای اینکه چطور باشید و چگونه زندگی کنید نیز قوانینی وضع خواهید کرد. این قوانین و راهبردها، باعث می‌شوند جهان را قابل پیش‌بینی تصور کنید و این از رنج شما ظاهراً کم می‌کند اما آسیب‌های فراوانی به همراه دارد.

به فرض، اگر شما خودتان را فردی بی‌ارزش تصور کرده باشید؛ اطراف خود حصاری دفاعی می‌کشید تا کسی به شما نزدیک نشود! همیشه احساس تهدید و ناامنی دارید و فکر می‌کنید همه با شما مشکل دارند! راهبرد شما دفاع مطلق یا حمله قبل از تهدید است!

هیچ وقت اجازه نده کسی به تو نزدیک شود! به آدمهای غریبه، اعتماد نکن! همیشه تا احساس ناامنی کردی فاصله بگیر! اگر در خدمت دیگران نباشی آنها تو را ترک می‌کنند! تو بی‌ارزش هستی مگر اینکه خودت نباشی! باید همیشه بدون اشتباه عمل کنی وگرنه دیگران تو را نالایق می‌دانند! در مورد احساساتت با کسی صحبت نکن و از هیچ کس درخواست کمک نکن!

اگر دقت کنید قوانین بالا، حاصل باورهای مطلق و شرطی شده‌ای هستند که در تمام دیدگاهها، رفتارها و روابط شما در زندگی تاثیر دارند. وقتی دچار باورهایی مطلق باشید؛ ذهن شما جایی برای پذیرش اطلاعات جدید و متفاوت با باورهای قبلی نخواهد داشت.‌ اطلاعات متناقض را انکار می‌کند و شواهد مخالف را نادیده می‌گیرد.

هدف من در این مطلب این نیست که باورهایتان را حذف کنید یا به سمت مثبت یا منفی ببرید. بلکه از شما می‌خواهم آگاه به این باورها باشید و درستی و واقعیت آنها را زیر سوال ببرید تا به باورهایی انعطاف پذیر و واقع بینانه برسید.

آیا شما تمام تجارب زندگی و تمام اطلاعات و شواهد متفاوت زندگی را برای تایید باورهایتان در نظر گرفته‌اید؟ آیا برداشت‌های خود از تجارب و وقایع زندگی را مورد سوال قرار داده‌اید؟ آیا برداشت‌های شما یک‌سویه نبوده است؟ چقدر باورهایتان را مورد آزمایش قرار داده‌اید و به آنها شک کرده‌اید؟

اصالت چیست؟

اصالت یعنی همونی که هستی باشی. به آنچه واقعاً هستی گوش کنی و بر اساس باورها و ارزش های خودت تصمیم بگیری. اصالت در واقع یعنی ابنکه عیمقاً هر آنچه هستی رو بپذیری و بهش افتخار کنی.
اصالت نداشتن یعنی چه؟
از طرف دیگر اصیل نبودن یعنی اینکه چیزهای بیرونی رو بر ارزش ها، نیازها و رویاهای خودت اولویت قرار بدی. وقتی بی اصالت میشیم یعنی داریم مهم ترین بخش های خودمون رو به حراج میگذاریم.
بجای اینکه براساس باورها، ارزش ها و سبک زندگی شخصی خودمون تصمیم بگیریم؛ بر اساس پول، توجه، شهرت و یا پذیرشی که از دیگران بدست میاریم تصمیم میگیریم.....تو منحصر به فرد و ارزشمند هستی و نیاز به تائید هیچ کسی نداری.......
من آن موجم که آرامش ندارم
به آسانی سر سازش ندارم
همیشه در گریز و در گذارم
نمی مانم به یکجا بی قرارم
سفر یعنی من و گستاخی من
همیشه رفتن و هرگز نماندن
هزاران ساحل و نادیده دیدن
به پرسش های بی پاسخ رسیدن
من از تبار دریا از نسل چشمه سارم
رها تر از رهایی حصار بی حصارم
ساحل حصار من نیست
پایان کار من نیست
همدرد و یار من نیست
کسی که یار من نیست در انتظار من نیست
صدای زنده بودن در خروشم
به ساحل چون می یایم خموشم
به هنگامی که دنیا فکر ما نیست
برای مرگ هم در خانه جا نیست
اگر خاموش بشینم روا نیست
دل از دریا بریدن کار ما نیست
من از تبار دریا از نسل چشمه سارم
رها تر از رهایی حصار بی حصارم

لطفا مطلبمشاوره خانواده چیست؟را بخوانید.

منبع: وبلاگ مطالب روانشناسی

بازدید : 269
شنبه 4 بهمن 1399 زمان : 0:04

اگر پدر و مادر شما در کودکی چیزهایی که نیاز بوده به شما نداده‌اند یا مشکلاتی در ارتباط با آنها داشته‌اید که به شما آسیب‌هایی رسیده است؛ منتظر و طلبکار نباشید که کسی پیدا شود و این خود شما که وارد نقش قربانی شده است را نجات بدهد‌ و تمام خلاءهای عاطفی شما را پر کند!

اولا این توقع و طلبکاری از دیگران، نشان می‌دهد شما این خود آسیب دیده‌ی اکنون را درک نکرده و نپذیرفته‌اید و می‌خواهید کسی، خودی که الان‌ وجود ندارد را به شما بازگرداند!

دوماً چیزی که شما نمی‌توانید در خود‌ پرورش دهید و به خودتان بدهید چگونه می‌خواهید از دیگران بگیرید؛ به طوری که آن را باور نیز داشته باشید؟! پس بهتر است ابتدا این خود را در همین زمان و مکانی که هستید بپذیرید و به صلح برسید و سپس در جهت شفای آن قدم بردارید.

البته منظور من این نیست که از دیگران، حمایت عاطفی‌ درخواست نکنیم اما مشکل ما از‌ جایی شروع می‌شود که از مشکلات و آسیب‌های کودکی،‌ برای خود و دیگران، داستان قربانی ساخته‌ایم و از همه توقع داریم و طلبکار هستیم که به ما چیزهایی بدهند که در کودکی احتیاج داشته‌ایم و اکنون نداریم و یا نیستیم!

وقتی از کودکی آسیب‌هایی دیده باشید و در اثر این آسیب‌ها باورهایی منفی و مخرب نسبت به خودتان، دیگران و دنیا در شما شکل گرفته است؛ اگر شما را غرق محبت کنند و یا به شما توصیه کنند مثبت باش؛ حال درونی شما خوب نمی‌شود!

چون وقتی افکار مثبت واقع‌بینانه ما در تناقض با عقاید و باورهای منفی ما قرار بگیرند؛ برای ما بی‌ارزش و بی تاثیر خواهند شد و مغز ما فقط آن چیزهایی که از کودکی باور کرده و حقیقت می‌پندارد را می‌پذیرد و باقی موارد را ناچیز می‌داند یا انکار می‌کند! باورهای منفی لایه زیرین افکار ما هستند و ما آنها را قطعی و حقیقت مطلق می‌پنداریم و ما افکار و فرضیه‌های ذهنی خود را بر اساس آنها پایه ریزی می‌کنیم. تا باورها تغییر نکنند افکار و ارزیابی‌های ما تغییر نمی‌کنند.

اگر در کودکی از چیزی یا محبتی یا محروم شدیم یا پدر مادر در توانشان نبوده که انتظاری رو که داشته ایم برآورده کنند یا در برخی مراحل از زندگی انتظاراتی از نزدیکان داریم که برآورده نمی‌شود دلیل این نیست که آنان مجبور بوده اند و یا باید تمام انتظارات ما را برآورده می‌کردند و یا آنان بدهکار بودند ، به مرور زمان انسان خود درک میکند در مسایل مادی احتمالا در توان طرف مقابل نبوده و در مسایل عاطفی هم درک می‌کنیم که یا اشکال از خودمان بوده و شایسته آن محبتی نبوده ایم که انتظارش را داشته ایم یا طرف مقابل شایسته ابراز محبت به ما نبوده و یا رابطه ای که باعث به وجود آمدن چنین توقعی از ریشه اشتباه بوده که حتی انتظار محبت هم داشته باشیم و نیز احتمال آن هست که مسایل روزمره و پیچیدگی های زندگی باعث شده که از این نیاز غافل شوند یا غافل بشویم.

البته مثلا بعضیا اعتقاد دارند اینکه تو یک رابطه عاطفی توقع حمایت،علاقه،احترام و...غیره داشته باشیم اشتباهه؟به فرض که منه نوعی این موارد رو در کودکی دریافت نکردم و هرگز حس قربانی ندارم اتفاقا خودم رو دوست دارم و برای خودم ارزش قائلم حالا اگر از طرفم بخوام کمی بیشتر از حد معمول سریعا یه پلی بک به گذشته و چسبوندنِ انگِ عقده و گفتنِ این حرف که دیگران نباید عقده های تورو برطرف کنن!به نظر من این درخواست طبیعیه،حتی کمی بیشترش هم طبیعیه و ربطی به گذشته نداره انسان ذاتا و فرطتا دوست داره دوست داشته بشه و دوست بداره

برای تغییر باورها، مطالعه کتابهای زیر را پیشنهاد می‌دهم لطفا مطلبمشاوره خانواده چیست؟را بخوانید.

منبع: وبلاگ مشاوره روان درمانی

بازدید : 127
شنبه 4 بهمن 1399 زمان : 0:00

فرد سیگاری وقتی نمی‌تواند سیگار را ترک کند؛ برای اینکه از رنج تعارضات ذهنی خلاص شود؛ توجیه می‌کند که سیگار باعث می‌شود اعصابم آرام شود؛ برای کاهش وزن خوب است و باعث تمرکز بیشتر می‌شود!

وقتی دچار باورهای خاصی باشید‌ و در زندگی شما اتفاقاتی متناقض با باورهایتان، رخ بدهد؛ شما یا کمتر متوجه تناقض‌ها می‌شوید و یا هر تناقض و اختلافی را توجیه می‌کنید تا دچار رنج تعارض و‌ ناهماهنگی در باورهایتان نشوید!

به همین خاطر، فردی که خود را همیشه شکست خورده می‌پندارد؛ شکست یا اشتباه در کارها، برایش عادی به نظر می‌رسد! یا زنی که خود را دوست نداشتنی و بی‌ارزش می‌پندارد؛ از بی‌توجهی مردان، احساس تعارض نمی‌کند؛ پس چنین روابطی را عادی می‌پندارد! کلاهبردارانی که سر دیگران کلاه می‌گذارند احساس تعارض و ناهماهنگی نمی‌کنند!

ما بر اساس باورها و تصاویر ذهنی که از خود داریم رفتار می‌کنیم. هر اتفاقی هم برای ما می‌افتد آن را توجیه می‌کنیم تا دچار ناهماهنگی شناختی نشویم. حتی اگر اتفاقاتی که افتاده است مثبت باشند؛ اما ما فردی با عزت‌نفس ضعیف و باورهای منفی باشیم؛ باز هم این تعارض، به ما احساس رنج می‌دهد چون باورهای ما مورد تهدید قرار گرفته است! در این شرایط، دست به توجیه، انکار و... می‌زنیم! و باز هیچ تغییری در رفتار ما انجام نمی‌شود!

ما می‌خواهیم سریعاً هیجانات منفی و رنج‌های ناشی از تعارضات در آنچه باور کرده‌ایم با آنچه واقعیت دارد یا اتفاق افتاده است را کاهش دهیم پس دست به توجیه و توجه انتخابی می‌زنیم! به همین خاطر هر چقدر موفقیت‌ها و قابلیتهای برخی اشخاص را به آنها یادآوری کنیم باز جز شکست، نقص و بدبختی چیزی نمی‌بینند و می‌گویند اینها استثنا یا شانسی بوده است یا چیز مهمی نیستند!

ما بایستی ذهنی باز و پرسشگر داشته باشیم؛ به استقبال تفاوتها برویم و به باورهایمان شک کنیم؛ نگاه نقادانه داشته باشیم و از تعارضات و تناقضات ذهنمان فرار نکنیم؛ رنج ناهماهنگی را بپذیریم و سرکوب نکنیم و تحمل ابهام را داشته باشیم. این تعارضات ذهنی، ممکن است برای ما رنج به همراه داشته باشند اما باعث می‌شوند که ما با واقعیت‌ها روبرو شویم و افکار، باورها و رفتار خود را بر اساس واقعیت‌ها تغییر دهیم.
تعارضات ذهنی؛پافشاری روی باورهای خاص و اتفاقات متناقص با آن باعث توجیه ما میشود.پاسخ به هیجانات منفی و رنج با توجیه👌👌👏👏ذهن باز و پرسشگر داشته باشیم لطفا مطلبمشاوره خانواده چیست؟را بخوانید.

منبع: وبلاگ مشاوره روانشناسی

بازدید : 116
جمعه 3 بهمن 1399 زمان : 23:56

برای اینکه یک باور منفی و غیرمعقولانه را تغییر دهید؛ لازم است واقعیت داشتن آن را در ذهن خود زیر سوال ببرید یا به شواهد مخالف آن توجه کنید؛ زیرا شما سخت به باورهایتان به عنوان واقعیت مطلق، باور دارید! بنابراین لازم است شواهدی را پیدا کنید که نشان می‌دهند باورهای شما واقعیت ندارند یا تنها واقعیت موجود نیستند!

اینگونه ذهن شما از تعمیم و مبالغه‌ی منفی‌نگرانه رهایی پیدا می‌کند. مثل یک محقق یا بازپرس عمل کنید که می‌خواهد درستی یا نادرستی یک باور را بدون اینکه به آن وابسته باشد؛ بر اساس مدارک و شواهد روشن و منطقی، مورد تحقیق یا آزمایش قرار دهد.

اگر مثلا رنج خودتان را بدترین رنج بشری می‌پندارید از خود بپرسید: آیا واقعا هیچ کس نبوده که اوضاع بدتری داشته است؟ اگر با خوردن یک کیک شکلاتی، کل روز احساس گناه دارید که چرا رژیم خود را رعایت نکرده‌اید؛ با بررسی کالری آن کیک شکلاتی، ممکن است به این نتیجه برسید که فقط کمی بیشتر از رژیم غذایی مصرف کرده‌اید!

احساس مثبتی که با این روش، به شما دست می‌دهد واقع‌بینانه‌تر و پایدارتر از این هست که شما فقط فکر مثبت سطحی و غیرواقع بینانه داشته باشید؛ مثلا بی‌توجه به رویدادها و واقعیت‌های منفی زندگی‌اتان، هر روز فقط با خود تکرار کنید: همه چیز عالی است و حال من عالی‌تر..!

در این روش یا شواهد تایید کننده در زندگی شما وجود ندارد یا به شواهد مخالف آن توجه نکرده‌ و از آنها اجتناب کرده‌اید! اما اگر شما واقعا تنها با گفتن جملات مثبت، تمام واقعیتهای زندگی را هم در افکار، رفتار و انتخاب‌هایتان در نظر گرفته‌اید؛ با همین روش ادامه دهید!

زن و شوهر دارن با هم تلویزیون نگاه میکنن که تلفن آقا زنگ میزنه، یه خانومه‌س که در مورد مسائل کاری مشورت میخواد. شوهر محترم مشغول صحبت میشه. میخنده، شوخی میکنه، از واژه هایی مثل جانم و عزیز و اینها هم استفاده میکنه. با فرض اینکه این زن و شوهر که خیلی هم امروزی ان در مورد این تماس‌ها و گفتگو ها که که کاری ان و چه و چه قبلا کلی با هم صحبت کردن و مثلا قضیه رو با هم حل کردن. باید بگم حل شدن این قضیه فرض محاله. محال.
توجه کنید. ناخودآگاه ما در مورد یه سری مسائل اصلا قول و قرار و شوخی سرش نمیشه.
طبق این مثالی که زدم: شوهر داره از قلبش، از ذخیره شوخی، خنده و محبتش برای یه خانوم دیگه خرج میکنه و ناچار حتی یه کوچولو از سهم خانومش کم میذاره.
و خانوم خواسته و ناخواسته اذیت میشه از وقت گذاشتن و شوخی کردن همسرش با یه خانوم دیگه.
اگر توو این مثال جای زن و شوهر رو هم عوض کنیم بازم نتیجه همینه.
به مرور و با تکرار این موارد زن و شوهر به خودشون میان و میبینن کلی فاصله بینشون افتاده و از هم سرد شدن.
حواسمون باشه با دلایل و ژستای مختلف این مسائل رو برای خودمون عادی جلوه ندیم.
مراقب نهال عشقی که روز اول کاشتیم باشیم. تا نخشکه.
ارادتمند و آرزومند خوشبختی شما لطفا مطلب
مشاوره خانواده چیست؟را بخوانید.

منبع:وبلاگ مشاوره خانواده

بازدید : 122
جمعه 3 بهمن 1399 زمان : 0:06

غالباً علت بیچارگی ما خودمان هستیم! ما در طلب چیزها و آدم‌ها هستیم، اگر چه در اعماق قلب خود می‌دانیم که اینها نمی‌توانند ما را خشنود سازند! تصور می‌کنیم که اگر شغل خاصی به دست آوریم یا به موفقیت‌های ویژه‌ای دست پیدا کنیم؛ تمام مشکلاتمان حل می‌شود اما ناگهان در می‌یابیم که چیزهایی که ما با چنین شور و شوقی خواهان آنها هستیم؛ چندان هم شگفت‌انگیز نیستند!

لحظه‌ای که چیزی را به دست می‌آوریم، نگرانی برای از دست دادن آن را آغاز می‌کنیم! بخش اعظم رنج ما از احساس ایجاد مانع برای خودمان نشأت می‌گیرد. وقتی در ساعات اولیه صبح از خواب بر می‌خیزیم از این دنده به آن دنده می‌شویم و می‌پرسیم چرا هیچ کس مرا درک نمی کند؟ چرا نمی‌توانم چیزی را داشته باشم که فلانی دارای آن است؟

ما انرژی زیادی صرف غصه خوردن در مورد تصویر و موقعیت خود می‌کنیم و همیشه گوش به زنگ هر چیزی هستیم که مقام و عزت نفس ما را تهدید می‌کند! چنان در خصوص ارائه تصویری پسندیده از خویش نگرانیم که عذرخواهی از صمیم قلب را دشوار می‌یابیم و غالباً تاکید می‌کنیم که طرف مقابل نیز بر خطاست! نتیجه تمام این خود مشغولی‌ها این است که نه تنها خویشتن را به رنج می‌افکنیم بلکه باعث رنج دیگران نیز می‌شویم!
‏ ‏
‏به جای آنکه به خاطر خودخواهی و تنگ نظری مزمن، به خود دشنام دهیم؛ بهتر است با ملایمت این واقعیت را بپذیریم که علت چنین رفتارهایی، مغز قدیمی ماست! مغزی که برای بقا مناسب بود و فقط ناظر به خود من بود. بدون این خودمشغولی بی‌رحمانه، گونه‌ی ما بقا نمی‌یافت، اما اگر به آن اجازه دهیم که بر زندگی ما مستولی شود، سیه روز خواهیم بود و تمام تلاش خود را به کار می‌گیریم تا خود و دیگران را ناخشنود سازیم!
.
.
این مطلب، برگرفته از کتاب از دلِ تو تا دلِ من است که به موضوع #شفقت_ورزی از نگاه فلسفی می‌پردازد. دوستان، هر کتابی که در این وبلاگ، معرفی می‌کنم؛ ممکن است مطالعه آن، برای همه کارایی نداشته باشد و کتاب هم قرار نیست شما را تغییر بدهد! اما تا می‌توانید بهتر است مطالعات متعدد داشته باشید تا ذهن شما در معرض افکار متفاوت قرار بگیرد و بتوانید ادراک خود را تغییر دهید.

این ویدئو راببینید:مشاوره قبل از ازدواج

بازدید : 117
جمعه 3 بهمن 1399 زمان : 0:00

من... هستم! هر فکری که اینگونه بیان شود یا شبیه این جمله که چیزی را به خودتان نسبت می‌دهید؛ چون با هویت شما گره می‌خورد جزیی از شما می‌شود! کافی‌ست منفی هم باشد! مثلا من شکست خورده هستم! من آدم بدی هستم! من نالایق هستم! شاید فکر کنید این فقط یک فکر است که اینطور بیان شده!

اتفاقا آنچه شما بیان می‌کنید نشان می‌دهد چگونه در مورد خود فکر می‌کنید و چه باوری نسبت به خود دارید؟! افکار شما واقعیت زندگی شما را می‌سازند. شما به آنها بسیار اهمیت می‌دهید و آنها را جدی می‌گیرید‌. افکار شما منشاء انتخاب‌ها و تصمیم‌های شما هستند و شما بر اساس آنها زندگی می‌کنید و داستان می‌سازید!

اما چه کنیم!؟ با این افکار اگر منفی هستند بجنگیم؟ از آنها فرار کنیم؟ یا از آنها بترسیم؟ خیر! چیزهایی که وجود دارند را باید به رسمیت بشناسیم حتی اگر درست و خوب بودن آنها را تایید نمی‌کنیم! زیرا باید پذیرفت افکار منفی و ناراحت کننده در همه ما وجود دارند و هر چه جلوی آنها را به زور بگیریم یا انکار کنیم قدرت تخریب آنها بیشتر می‌شود! قدم اول می‌تواند آگاهی و خودآگاهی نسبت به آنها و تاثیری که بر احساسات و رفتار ما می‌گذارند باشد. برای این کار می‌توانید مدتی افکار و احساساتتان را ثبت کنید.

نکته بعدی این است که خودتان را افکارتان جدا و متمایز کنید. مثلا به جای من احمق هستم؛ بگویید من رفتار احمقانه‌ای داشتم! به جای من آدم بدی هستم؛ بگویید من فکر می‌کنم خوب عمل نکردم! به جای من نالایق هستم؛ بگویید من الان فکر می‌کنم لایق این شرایط نیستم! به جای من شکست خورده هستم؛ بگویید افکار من می‌گوید که من شکست می‌خورم!

هر کلمه و جملاتی که بتواند بین هویت شما و افکار منفی‌اتان فاصله بیندازد مفید است. این تکنیک جداسازی را برای بیان نقصهایتان نیز می‌توانید استفاده کنید.‌ در این روش، شما از افکارتان فاصله می‌گیرید و مانند یک مشاهده‌گر به آنها توجه می‌کنید نه یک قضاوت‌گر و آنها را جزیی از هویت خود نمی‌دانید! آنها را لزوما باور نمی‌کنید و به آنها بیش از حد اهمیت نمی‌دهید.

همیشه بگو، من باارزش،متفاوت، منحصربه فرد و بی همتا هستم. من خودم را دوست دارم و خودم را همانطور که هستم می پذیرم، حتی اگر دیگران نخواهند.......................برای افزایش عزت نفس خود این کارها را انجام دهید.........دفتر خاطرات؛ اینکه بخواهید افکار منفی را درون مغزتان نگه دارید فقط باعث می شود که این افکار در ذهنتان بزرگ تر شوند. اما نوشتن شان کمک میکند تا متوجه شوید جنبه های خوبی هم دارید و باید به آنها توجه بیشتری کنید. برای تمرین میتوانید در کنار هر ویژگی بدی که می نویسید یکی از ویژگی های خوبتان را نام ببرید.
از حمایت دیگران بهره بگیرید؛ اطرافتان را پر از آدم هایی کنید که نقاط قوت شما را می بینند و تقویتشان می کنند نه نقاط ضعفتان را. این امر نه تنها احساس خیلی خوبی به شما می دهد بلکه کمک می کند تا مثبت اندیش تر شوید.
به خودتان برسید؛ خودتان را لوس کنید! حتی اگر فکر می کنید لیاقتش را ندارید به خودتان برسید و برای خودتان وقت بگذارید زیرا درست همین زمان ها بیشتر از همیشه به آن نیاز دارید.
به دنبال علایق تان بروید؛ اگر شما عزت نفس پایینی دارید و دارید این مقاله را می خوانید حتما با خودتان می گویید: ولی من اصلا نمی دونم به چی علاقه دارم که بخوام دنبالشون برم! این شرایط اصلا دور از انتظار نیست. تنها نیاز است کمی به خودتان زمان بدهید و توانایی ها و سرگرمی هایتان را بررسی کنید تا ببینید علاقه اصلی تان کجاست.
از شکست نترسید؛ افرادی که عزت نفس پایینی دارند عموما خودشان را قضاوت می کنند و فکر می کنند همیشه شکست خواهند خورد. نمیخواهم بگویم که هیچکش شکست نمیخورد، تنها چیزی که از شما میخواهم این است که نگاهتان به شکست را عوض کنید و به این جمله کلیشه ای که شکست بخشی از موفقیت است ایمان داشته باشید.
این ویدئو راببینید:مشاوره ازدواج

بازدید : 112
پنجشنبه 2 بهمن 1399 زمان : 23:55

برای ما بسیار جذاب است که خود را در قالب جمله‌ی «من...هستم» تعریف کنیم! اما چقدر این تعریف ما، بدون تناقض، واقع‌بینانه، قابل استدلال معتبر، قابل صدق در تمام شرایط و یا شامل تمام وجود ماست؟!

قبل از اینکه، دنبال خودشناسی باشید؛ به دنبال خودآگاهی و خودکاوی باشید. اینکه پی ببرید من اکنون و هر لحظه، چه افکار و احساساتی دارم؟ ریشه و منشاء افکار و احساسات، عقاید و رفتار من چه هست؟ من تحت تاثیر چه کنش‌ها و واکنش‌هایی هستم؟ مغز من چه کارکردهایی دارد و چگونه جهان را درک می‌کند؟ من چه جهان‌بینی و فلسفه‌ای برای زندگی دارم؟

اما تصور افراد از خودشناسی، معمولا این است که به یک تصورات و پیش‌فرض‌هایی از خودشان برسند و همان را در تمام رفتارها و انتخاب‌هایشان در نظر بگیرند! مصداق جمله من همینی‌ام که هستم! اما عموما این شناخت‌ها برگرفته از قضاوت‌ها و تصورات ذهنی، آرزوها و توهمات، تفکرات قالبی و خطاهای شناختی است و آدمی نمی‌تواند بگوید من مطلقاً این چنین هستم و خود را در تعریفی جامع و مانع بگنجاند!

در نهایت، افرادی که برایشان خیلی جالب است، بگویند من این چنین و آن چنان هستم، به دامان فال و پیش‌گویی، ماه تولد و طالع‌بینی و... کشیده می‌شوند و در افراد دیگر هم، تنها به دنبال تشابهات خود می‌گردند و اگر هم نباشد، هر طور شده شبیه سازی ذهنی و تخیل می‌کنند و اهمیت نمی‌دهند که در واقع، چقدر دیگران با آنها تفاوت و اختلاف دارند و دردسرها از همین جا شروع می‌شود..!

برای اینکه عزت نفس بالا داشته باشید به شما پیشنهاداتی داریم :
برای از بین بردن عزت نفس پایین با خودتان به گونه ای مثبت صحبت کنید،مانند یک دوست، یک حامی. با خود مهربان باشید و به خودتان سخت نگیرید . خودتان را وقتی اشتباهی میکنید، ببخشید و ویژگی های مثبتتان را نادیده نگیرید.
هرگاه با خود به صورت انتقادگرایانه صحبت میکنید یک لحظه مکث کرده و تمام ویژگی های خوبتان را به خود یادآور شوید. میتوانید از نظر دوستانتان را در مورد خودتان بپرسید. مطمئن باشید حرفهایی مثبت تر از آنچه فکرش را میکنید خواهید شنید.
برای از بین بردن عزت نفس پایین دست از مقایسه خود با دیگران بردارید. بپذیرید هرکس زندگی خود را دارد و به تنهایی ارزشمند است . خودتان را همانگونه که هستید بپذیرید.
برای از بین بردن عزت نفس پایین نگرانی در مورد آینده نداشته باشید چراکه هیچکس کنترلی بر آن ندارد. بر اکنون تمرکزکنید.
ورزش کنید . این میتواند اولین قدم به نشانه اینکه شما خودتان را دوست دارید باشد.
قاطع باشید – نیازها ، خواسته ها ، احساسات ، اعتقادات و عقاید خود را با روشی مستقیم و صادقانه به دیگران بگویید.
تمام این فعالیت ها را روزانه انجام دهید و به خودتان فرصت دهید تا به عادت روزانه شما تبدیل شود.

این ویدئو راببینید: مشاوره ازدواج

تعداد صفحات : 0

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 104
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 16
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 132
  • بازدید سال : 432
  • بازدید کلی : 7409
  • <
    پیوندهای روزانه
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی