loading...

maryam99

بازدید : 107
دوشنبه 13 بهمن 1399 زمان : 13:28

تا زمانی که ما به مرحله پذیرش نرسیده باشیم نمی توانیم چیزی را تغییر دهیم تا زمانی که نقص ها و ضعف های خود را فرافکنی میکنیم، نمی توانیم زندگی واقعی، راستین و جذابی داشته باشیم..و اگر ضعف ها خود را انکار کنیم به سایه مون تبدیل میشه خودمون رو نمی پذیریم. به خودمون عشق نمی ورزیم و تمام زندگی ما نابود خواهد شد.


باشگاه می‌روید چون دوست ندارید از رقابت با دوستان خوش اندامتان عقب بیفتید! پارتنر پیدا می‌کنید چون پیش دیگران می‌خواهید خواستنی جلوه کنید!

ازدواج می‌کنید چون از احساس تنهایی می‌ترسید! دنبال لاغری به هر روشی هستید چون می‌خواهید از احساس خودبیزاری فرار کنید!

هر روز به پارتی می‌روید؛ الکل، مواد مخدر، روابط جنسی و... که حال درونتان خوب شود! کار خیر انجام می‌دهید تا از احساس گناه خود فرار کنید! برای خشنود کردن دیگران هر کاری انجام می‌دهید تا شما را خوب بدانند!

تا دیر وقت و زیاد کار می‌کنید تا متوجه مسائل رنج‌آور خود نباشید! زیاد سفر یا مهمانی می‌روید یا طلاق می‌گیرید تا از احساس افسردگی رها شوید! به نظر می‌رسد هر بار کارهایی انجام می‌دهید تا از چیزی فرار کنید یا چیزی را انکار کنید!

اگر کارها را تنها برای فرار از افکار و احساسات بد انجام می‌دهید؛ آن کارها هر چقدر خوب باشند به شما احساس خشنودی نمی‌دهند! پس علاوه بر عمل شما، انگیزه‌ شما نیز در احساس رضایت و خشنودی شما نقش دارد.

شما نمی‌توانید در حالی که از مسئله‌ای می‌ترسید یا از آن فرار می‌کنید و یا آن را انکار می‌کنید؛ احساس خشنودی از انجام کارهای لذتبخش دیگری داشته باشید! به همین دلیل افرادی هستند که به ظاهر همه چیز دارند اما ممکن است احساس شادمانی درونی نداشته باشند!

افکار و احساسات منفی خود را بنویسید و ببینید زندگی و اعمال شما در جهت انکار و فرار یا حتی جنگ با آنهاست یا در جهت پذیرش آنهاست. ممکن است بگویید اینها منفی هستند چرا باید آنها را بپذیریم!؟

می‌پذیرید؛ چون وجود دارند و چون در هر آدمی ممکن است افکار و احساسات منفی در شرایط و موقعیت‌هایی وجود داشته باشد؛ قابل اجتناب یا قابل انکار نیستند اما تا آنها را نپذیرید نمی‌توانید به درست بودن یا غلط بودن، کارا بودن یا عدم کارایی آنها برسید.

مهم این است آگاه باشید فرار و انکار دارد به شما چه آسیب‌هایی می‌زند؟ چه هزینه‌هایی برای شما به همراه داشته است و چگونه شما را از اهداف و ارزشهایتان دور ساخته است‌؟

خیلی اوقات حتی این فرارها و انکارها خودآگاهانه نیست و آگاهی نسبت به آنها موجب بر ملاشدن و توقف آنها می‌شود. با خودتان روبرو شوید و خود را با تمام آنچه هستید بپذیرید! منبع : مشاوره آنلاین خانواده رایگان

بازدید : 88
دوشنبه 13 بهمن 1399 زمان : 13:20

خوب گفتنش آسونه این که چه جوری بپذیریم و حساسیت نشون ندیم دیگه مهمه چون معمولا این احساسات به واسطه گذشته و کودکی درما نهادینه شده و حرفش آسونه ،تغییرش زمان بر و سخت است.


همه ما به عنوان انسان، پیچیدگی‌ها و تناقض‌هایی داریم و نیز احساسات و حالات نفسانی مختلفی را تجربه می‌کنیم.

اما مهم این است این تناقضات و احساسات متنوع را، جدا از اینکه بد یا ناخوشایند، درست یا غلط هستند؛ بدون قید و شرط در خود بپذیریم.

بپذیریم که تجربه‌های دردناکی در کودکی داشته‌ایم که انکار و فراموش شده‌ و احساساتی که سرکوب شده‌اند.

اگر اکنون نیز اینها را در مسیر درمان خود نپذیریم و پس بزنیم؛ همچنان از شخصیت حقیقی خود دور خواهیم بود!

بپذیریم که احساساتی مثل خشم، گناه، خجالت، حقارت، حسادت و... را تجربه کرده‌ایم و احساسات متناقضی داشته‌ایم! هم خشم داشته‌ایم هم عشق! هم ترس داشته‌ایم هم کشش!

بپذیریم که تعارضات و بخش‌های پنهانی در ما وجود داشته است که وجود آنها را توجیه یا انکار کرده‌ایم!

بپذیریم که در جاهایی، خودمان نبوده‌ایم و از خود واقعی‌مان اجتناب کرده‌ایم! چیزهایی را در خود سانسور کرده‌ایم و افکار متناقضی داشته‌ایم!

اگر هنوز بخشی از خود را پنهان می‌کنید یا از آن می‌ترسید و فرار می‌کنید؛ نمی‌توانید تمام خویشتن را تحقق ببخشید! احساسات و رفتارهای شما اصالت نخواهند داشت و با خودتان در صلح و سازگاری نخواهید بود!

تا وقتی تحمل ابهام و تناقض را در خود ندارید؛ نمی‌توانید به حقیقتی که در اعماق شماست برسید‌ و‌ به ندای درونتان، گوش بسپارید!

وقتی هم در مسیر طبیعی زندگی یا طی درمان، با واقعیتی در مورد خودتان روبرو می‌شوید؛ به شدت آن را پس می‌زنید خشم، اشک، گناه، انکار و... می‌گویید من؟! اینها در من است؟! من اینها هستم؟! هرگز! امکان ندارد!

مثل آدمهایی که برای اینکه احساسات جنسی را در خود سرکوب کنند؛ سالهاست که با احساس گناه زندگی می‌کنند!

افراد خودساخته و خودشکوفا، با واقعیت‌ها کلنجار نمی‌روند و همه چیز را می‌پذیرند که خوب یا بد، درست یا غلط در آنها وجود دارد!

احساسات و هیجانات، تمایلات و نیازها، افکار و عقاید، واکنش‌های ذهنی و جسمی، لذت‌ها و رنج‌ها، ترس‌ها و کشش‌ها را همانطور که هستند در خود می‌پذیرند.

در پذیرش واقعی، قضاوت وجود ندارد؛ توجه و مشاهده در لحظه حال وجود دارد. پذیرش کامل واقعیت درونی و آنچه در شما وجود دارد؛ مقدمه و لازمه پذیرش واقعیت‌های بیرونی می‌شود.مشاور خوب برای ازدواج

ذهن ؛ به طور خود کار ؛ افکار و احساسات را سرکوب میکند ؛ و همین مکانیزم باعث بوجود آمدن دوپارگی در روان میشود ؛ هر حس و فکری که به ذهن میآید ریشه در تجربه ای در کودکی دارد ؛ و بهر حال بعنوان بخشی از ما وجود دارد ؛ دیدن و‌ مشاهده و پذیرفتن اینکه افکار و احساسات منفی و ناخوشایندی هم در ما وجود دارد ؛ هیچ لطمه ای به ما نمی‌زند ؛ اما ذهن آنها را تهدید به حساب میآورد و سریعا سرکوب میکند ؛ اما آنها وجود دارند و طبق قانون بقا باید به رسمیت شناخته شوند و الا تلاش بیشتری در نشان دادن خود به ما خواهند کرد ؛ زمانیکه می‌پذیریم صفات و احساسات و افکار منفی یا ناخوش آیند در ما هم مثل تمامی انسان ها وجود دارد ؛ تمامیت و یکپارچگی خود را بدست می‌آوریم ؛ و دیگر جنگ بین ذهن و افکار و احساسات تمام شده و انرژی برای نفی کردن بخشی از وجودمان هدر نمی‌دهیم ؛ درست مانند زمانی که برای اتمام بحث با فردی سکوت میکنیم و می‌پذیریم که نظر متفاوتی داریم اما لزومی ندارد دیدگاه طرف مقابل را با ادامه بحث سرکوب کنیم. منبع: روانشناسی امروزی

بازدید : 113
دوشنبه 13 بهمن 1399 زمان : 13:09

وقتی پیش‌بینی کنید که اگر من دچار رنج شوم نمی‌توانم اصلا تحمل کنم! وقتی پیش‌بینی ‌کنید که من اگر جدا شوم از تنهایی افسرده می‌شوم!

وقتی پیش‌بینی کنید که من بدون او حتما می‌میرم! به شما هیجانات منفی دست می‌دهد که باعث می‌شود با واقعیت آنطوری که باید روبرو نشده و از پا در بیایید! پیش‌بینی‌های هیجانی شما برگرفته از قضاوت‌های یکسویه از واقعیت است!

مطالعه روانشناسی تاریخچه رفتار انسانها در برابر حوادث ناگوار، نشان می‌دهد که آدمی می‌تواند دست کم هر رنج، ناکامی و شکستی را تاب بیاورد و خود را با آن سازگار کند.

به شرطی که پیش‌بینی‌های هیجانی منفی نداشته و برداشت غلطی از واقعیت نداشته باشد و توانایی خودش را در انطباق با شرایط مختلف دست کم نگرفته باشد!

آیا تمام پیش‌بینی‌های هیجانی منفی، نادرست هستند!؟ اصولاً پیش‌بینی‌ها و پیش‌گویی‌های ذهنی، چون یکسویه و مبتنی بر حدس و گمان هستند ممکن است بر اساس واقعیت و افکار واقع‌بینانه نباشند حتی اگر مثبت باشند!

مثلا شما افسردگی دارید اما پیش‌بینی می‌کنید که اگر طلاق بگیرم یا از این کشور بروم حتما شاد و خوشبخت خواهم بود! ممکن است موقتی حس خوبی کسب کنید اما اینکه چقدر این حس شما واقعی، درونی و پایدار است مهم است.

آگاه باشید‌ که پیش‌بینی‌های هیجانی شما بر چه اساس و منطقی استوار شده‌اند ‏و‌ در چه احساساتی استدلال می‌کنید؟

مثلا الان اگر احساس بدی دارید به این معنی نیست که حتما مسیرتان نادرست است! چون ممکن است به تازگی از یک رابطه مخرب جدا شده‌اید ‏و الان احساس تنهایی می‌کنید اما شما به این رنج تنهایی ‏برای رشد احتیاج دارید. ‌این رنج را بپذیرید

از طرفی ممکن است الان چون یک رابطه جنسی بی‌مرز ‏در یک رابطه بی‌تعهد داشته‌اید ‏احساس خوبی کنید اما به معنی این نیست ‏که رابطه‌ و مسیری که در آن هستید حتما رابطه و مسیر خوبی است!

پس مشکل از جایی شروع می‌شود که تنها بر اساس احساسات خود استدلال یا پیش‌بینی می‌کنید و یا اینکه می‌خواهید به هر قیمتی که شده از رنج، فرار کنید!

بسیاری برای اینکه فقط رنج تنهایی را حذف کنند از روابط مخرب بیرون نمی‌آیند! آنها رنج تنهایی را فاجعه‌بارتر‌ از بودن در یک رابطه مخرب می‌دانند!

اگر استدلال منطقی و واقع‌بینانه شما می‌گوید که در مسیر درستی هستید رنج را باید بپذیرید. اگر دنبال حذف رنج و یک تغییر بی دردسرید سر از فالگیری، دعانویسی و توهم در می‌آورید!

آن وقت یک نفر پیدا می‌شود با مواد مخدر، الکل و چند قرص، شما را بی‌هوش و بی‌حواس می‌کند یا وارد یک رابطه مخرب جنسی می‌کند تا متوجه واقعیت نشوید!

اگر باهاش صحبت کنی، میگه: من؟؟؟ طلاق؟؟؟ برو عمو
برای همین نه قبل از ازدواج احتمال میده که انتخابش اشتباه باشه
نه بعد از ازدواج به فکرش میرسه که شاید حرفام و رفتارام در قبال همسرم اشتباه باشه
خیلی از کسایی که آخرش جدا میشن امروز با ژستای متفکرانه به دیگران مشاوره میدن و همین اعتماد به نفس کاذب باعث میشه خودشونو فراموش کنن
بس که خودشون رو قبول دارن به فکر ارتقا نیستن
شما یا عزیزان مجردتون باید فرصت مشاوره قبل از ازدواج رو برای ازدواج موفق تر دریابید.

بازدید : 113
دوشنبه 13 بهمن 1399 زمان : 13:01

هر چه یک حقیقت تلخ تر باشد پذیرش آن برای ما دشوارتر خواهد بود. اما تا زمانی که حقیقت را نپذیریم نمی توانیم به مرحله جدیدی از آگاهی وارد شویم. تا زمانی که در برابر حقیقت مقاومت می کنیم هیچ چیزی را حل نمی کنیم. نه تنها باید حقیقت را بپذیریم بلکه باید خودمان را همانطور که هستیم بپذیریم. اگه خودمون رو نپذیریم نمی توانیم به سمت تغییر رویم. نمی توانیم به سمت بهتر شدن گام برداریم.


هر چه واقعیت‌، رنج‌آورتر باشد؛ پذیرش آن برای ما سخت‌تر است. چون برای ما دشوار است اعتقادات، خواسته‌ها و احساسات خود را وارد پذیرش واقعیت نکنیم

همچنین ما از کودکی سعی می‌کنیم آسیب‌ها را با انواع مکانیزم‌های دفاعی فراموش کنیم؛ به همین خاطر شدیداً مقابل پذیرش واقعیت مقاومت می‌کنیم و ممکن است اصلا تجارب رنج‌آور را بخاطر نیاوریم اما در ناخودآگاه ما وجود دارند و بیشتر آسیب می‌زنند!

خانمی که نپذیرفته با همسرش مشکل دارد می‌گوید: زندگی ما را چشم زده‌اند! مادری که نپذیرفته پسرش اعتیاد دارد می‌گوید: من به خوبی پسرم باور دارم! مردی که جدایی از همسرش را نپذیرفته، به مصرف الکل روی آورده است!
در این موارد، افراد هیچ کاری برای مشکلات موجود نمی‌کنند و اوضاع بدتر می‌شود.

برای اینکه بتوانید واقعیت‌ها و تجارب رنج‌آور را راحت‌تر بپذیرید لازم است ارتباط فکری و احساسی خود را با آنها تغییر دهید! چون تجربه‌ها و واقعیت‌های دردناک را نمی‌توانید عوض کنید؛ هر چقدر خودتان را سرزنش کنید و هر چقدر سعی کنید به آنها فکر نکنید!

فکر نکردن یا نادیده انگاشتن واقعیت‌ها، به شما بیشتر آسیب می‌زند! پیروزی در پذیرش است. لازم است نگاه قضاوت‌گرای خود را نسبت به واقعیت‌ها و تجربه‌ها، به سمت مشاهده‌گری ببرید.

یعنی به جای اینکه افکار و برداشت خود را از واقعیت باور کنید؛ واقعیت را تنها به همان صورتی که هست مشاهده کنید. این مشاهده‌گری در ذهن ‌آگاهی یا توجه آگاهی نیز انجام می‌گیرد.

افکار و قضاوت‌ها را ممکن است نتوانیم متوقف کنیم و مشکل هم لزوماً از آنها نیست! مشکل اینجاست که آنها را باور می‌کنیم؛ با محتوا و معنای آنها ادغام می‌شویم و طبق هر چه در ذهنمان می‌آید عمل می‌کنیم! نتیجه می‌شود واکنش‌ها و هیجاناتی که شتابزده از ما سر می‌زند!

مثلا به جای اینکه بگویید من فکر می‌کنم احمقانه رفتار کرده‌ام؛ می‌گویید من فکر می‌کنم احمق هستم! و بعد احمق بودن خود را باور می‌کنید! نتیجه کار، چیزی جز سرزنش، افسردگی و شکست در کارها نیست!

اگر با افکار و برداشت خود هماهنگ و همراه نشویم و‌ آنها را باور نکنیم؛ از خودگویی و برچسب به خود رها شده و افکار خود را مانند موجودیتی مستقل از خودمان می‌بینیم.

پس باعث می‌شود هم متوجه ضررهای افکار خود بشویم و هم بهتر بتوانیم آنها را تغییر دهیم. چون آنها دیگر به ما چسبیده نیستند و خود را فراتر و بیرون از آنها می‌بینیم.شماره مشاوره ازدواج

مشاهده افکار باعث توقف آنها نمی‌شود اما باعث می‌شود توسط آنها تحریک نشوید و انتخاب‌های آزادتری داشته باشید.
ترویج کتاب خوانی وخواندن کتاب خیلی عالی هست..اماشبیه کتاب هازندگی کردن ناشدنی ست.
یادمون نره خودنویسنده و فیلسوف هاهم شبیه کتاب هاشون زندگی نکردند.
و این اصلا هم بدنیست چون نشون میدن که ما انسان هاناقص هستیم و هرگز ایدال نمیشیم.
خواندن کتاب بایدعمیق باشه که ازش نـٌت برداری کنی شاید صدرصدنشه اجراکنی نوشته هاش اما باید در رفتارگفتار اندیشه روابط عاطفی خانوادگی اجتماعی تو تأثیربزاره بایدازخشم درون توکاسته کنه کتاب بایدتفکرات جٌزم اندیشی ودِگماتیسم مارو به چالش بکشه..
کتاب باید انسان دوستی مهربانی به تو یادبده.
بایدوقتی توراباتاریکی وجودی درونت روبرو میکنه.
بهت یادبده که باتاریکی های دیگران هم رفتارمثبت وخردمندانه ای برگٌزینی. کتاب بایدبه ماکتاب خوان ها یادبده که آدم ها را همان طوری که هستندبپذیراگرپذیرشش برایت سخت و دشواره فاصله ات را حفظ کن.
کتاب بایدتأثیرات عمیق و فیدبک های مثبت ارائه بده درافکارواعمال ما میراث هرپدرومادری برای وارثان باقی مانده میتونه آگاهی وکتاب های مفیدباشه البته درکنارکتاب های روانشناسی علمید بایدکتاب های تاریخی سیاسی هم خوند چون ملتی که تاریخ خودرانداندمحکوم به ظلمهستند
آره کتاب خوندن عالیه بشرطی که بهش عمل کنیم.

بازدید : 96
دوشنبه 13 بهمن 1399 زمان : 12:53

انقدر تعداد چراغ های زرد تو زندگی زیاده و هر روز و هر ساعت اتفاق میفته ،توجه به همشون امکان ناپذیره. واقعیتها خیلی از مواقع سهمگین و دور از انتظاره و حال ادمو خراب میکنه و قدرت حرکت رو میگیره. و به قدری زورشون زیاده که انسان از رویارویی باهاشون اجتناب میکنه . مثل این روزا. ابر سیاه نومیدی و یاس و رنج و بلا روی زندگی سایه انداخته.

همیشه در زندگی قبل از اینکه اتقاق بزرگ‌تری بیفتد یا با واقعیت‌های ناگواری مواجه شوید؛ زندگی به شما علائم و چراغ زردهایی نشان می‌دهد که شما بی‌توجه از کنار آنها می‌گذرید! یا اصلا نادیده می‌گیرید و انکار می‌کنید و یا کم اهمیت جلوه می‌دهید.

مثلا زمانی که بخاطر رفع نیازهایتان‌، وارد یک رابطه مخرب می‌شوید! زمانی که به درخواست‌های خلاف، یا خارج از اصول و ارزش‌هایتان، نه نمی‌گویید!

زمانی که تمام اختیار ذهن و بدن خود را به دیگری واگذار می‌کنید! زمانی که با مشکلات و واقعیت‌ها‌، روبرو نمی‌شوید و برای فرار از آنها، به دامان اعتیاد، الکل و... پناه می‌برید!

زمانی که خودتان را با توهم و امید کاذب، در یک شرایط خیلی بد، نگه می‌دارید! اینها زمانهایی هستند که شما دارید به سمت چراغ‌های قرمز زندگی‌تان، پیش می‌روید!

وقتی شما خودتان را به سمت یک شرایط کنترل نشده‌ی هیجانی می‌برید تا هوشیاری شما از بین برود و هر کاری از شما سر بزند؛ مسئولیت شما از بین نمی‌رود و نمی‌توانید ادعا کنید که من از خودم هیچ اختیاری نداشتم یا دیگری مجبورم کرد و خودم نمی‌خواستم!

وقتی ادعا می‌کنید که وابستگی مفرط در یک رابطه، اجتناب ناپذیر است؛ مسلما تبعات احساسات و رفتار خود را نیز بر عهده نخواهید گرفت! بعد فکر هم می‌کنید که اگر طرفتان را عاشق خود کنید یا عاشق او باشید؛ دیگر مهم نیست رابطه شما اصلا از پایه خطاست یا سالم نیست!

وقتی شما نخواهید با آگاهی و هوشیاری زندگی کنید پس تصمیم گرفته و عواقب آن را بر عهده نمی‌گیرید و گردن پدر و مادر، دیگران یا هر عامل بیرونی می‌اندازید! آن وقت دقیقا رفتارها و آدمهایی را انتخاب می‌کنید که شما را ناهوشیارتر نگه می‌دارند!سایت مشاوره ازدواج

مثلا با مصرف فراوان مشروبات الکلی، استعمال مواد مخدر، بودن با آدمهای بی مسئولیت و انجام رفتارهای خارج از کنترل، می‌خواهید خود را بی‌خبر و بی مسئولیت نسبت به زندگی و خودتان نگه بدارید! این شما هستید که می‌خواهید در بی‌خبری بمانید و انتخاب کنید!

مثلا با وابستگی و غفلت ازدواج می‌کنید چون نمی‌خواهید این واقعیت تلخ را بپذیرید که شما فلانی را هوشیارانه دوست ندارید و اصلا او آدم مناسبی برای شما نیست.

بازدید : 103
دوشنبه 13 بهمن 1399 زمان : 12:46

بهتر است تعریف افکار مثبت یا منفی را کنار بگذاریم و خود را زیاد درگیر آن نکنیم! زیرا یک فکر درست یا غلط، می‌تواند مثبت یا منفی باشد! افکار غلط، افکاری هستند که منطبق بر حقیقت نیستند یا بطور دقیق، واقعیت یا آنچه اتفاق افتاده است را شرح نمی‌دهند یا منعکس نمی‌کنند!

افکار غلط، چه منفی و یا حتی مثبت باشند؛ به ما آسیب می‌زنند و مشکلات هیجانی و رفتاری برای ما ایجاد می‌کنند. پس روش درست روبرو شدن با افکار، این نیست که آنها را به هر صورتی که هستند مثبت کنیم؛ بلکه لازم است افکارمان را مشاهده و از ماهیت و ریشه آنها آگاهی پیدا کنیم و پیامدها و نتایج آنها که همان رفتارهای ما هستند را بررسی کنیم و مسئولیت آنها را بپذیریم.

یکی از راههایی که باعث می‌شود افکار غلط را کنار بگذارید؛ این است که مزایا و معایب افکارتان را ارزیابی کنید.‌ بررسی کنید که فلان فکر خاص، چه پیامدهای مثبت و منفی برای شما دارد؟ اگر آن فکر را کنار بگذارید چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر فکر دیگری جایگزین آن شود چه تغییری در پیامدها انجام می‌شود؟

نکته مهم در اینجا این است که یک فکر یا رفتار غلط، ممکن است برای شما مزایایی مقطعی و موقتی نیز داشته باشد اما در بلندمدت، برای شما ضرر خواهد داشت. مثلا سیگار کشیدن یا اجتناب از یک موقعیت، ممکن است احساس خوب موقتی بدهد اما در بلندمدت برای شما آسیب به همراه خواهد داشت. پس به معایب بلندمدت توجه کنید.

گاهی هم یک فکر یا رفتار، مزایای کاذبی برای شما به همراه دارد. مثل وابستگی عاطفی که باعث می‌شود شما حتی در یک رابطه آسیب زا بمانید! یا فکر قربانی بودن که شما را در بی‌مسئولیتی و دنبال مقصر گشتن نگه می‌دارد!

ذهن شما گاهی اوقات، به مزایای کاذب توجه بیشتری می‌کند و معایب واقعی را نادیده می‌گیرد. اما اگر با مسئولیت انتخاب‌ها و پیامد رفتارتان بطور واقع بینانه، آشنا شوید افکار غلط را کنار خواهید گذاشت یا حداقل با آگاهی از پیامدها و قبول مسئولیت، همچنان به آن فکر یا رفتار غلط، ادامه خواهید داد!

بنظر میرسه قبل از افکار هیجانات هستند و بهتره اول بریم سراغ اونا مبحث هیجانات اونقدر مهمه که کم کم تمام رویکردها دارن اونو وارد کارشون میکنن .فکر باعث عمل نمیشه و هیجان مهم تره و راهش غلبه بهش با تکنیک ایی اف تی یا ضربه تراپیه. بخوانید: مشاوره های قبل از ازدواج


همانطور که می‌دانید مشکلات و رنج‌ها در زندگی، اجتناب ناپذیر هستند اما مهم این است مشکلات و رنج‌ها، در راه چه ارزشها و اهدافی پیش آمده‌اند و در واقع، آیا این رنج‌ها، ارزش تحمل کردن دارند!؟

و آیا اصلاً ارزش‌های ما، ارزش‌های خوب، راستین و ارزیابی شده‌ای هستند؟! ارزش‌های شما در زندگی چه هستند و برای آنها و در مسیر آنها، چه رنج‌هایی برده‌اید؟ شما چه درس‌هایی از روبرو شدن با مشکلاتتان گرفته‌اید؟ بعد از عبور از مشکلات، تبدیل به چه آدمی شدید یا چه تغییرات عمیق و درونی داشتید؟

رنجها اجتناب نا پذیر هستن. من فکر میکنم چه خوبه که این رو در خاطر داشته باشیم، تا بجای اینکه بشکل غریزی بخوایم از رنج فرار کنیم و وارد تنبلی و رخوت و انفعال بشیم، رنج ارزنده رو بپذیریم و انتخاب کنیم. مطلب بعدی در مورد تغییر هست، دکتر بابایی زاد جایی فرمودند که گاهی اصلا متوجه نمیشیم که تغییر کردیم فقط زمانی که دقیق خودمون رو با گذشته مقایسه و برسی میکنیم متوجه میشیم، پس بدون نگرانی خودسازی رو ادامه بدیم.

بازدید : 92
دوشنبه 6 بهمن 1399 زمان : 22:43

همین طور است ما گم می شویم و به دنبال خودمان به سلوک بیرونی می پردازیم...ما مشغول بودن را انتخاب می کنیم که کمتر درد بکشیم....غالبا نمی دانیم که شادی را و رضایت را و خودبسندگی را در همان جایی که گم شد یعنی کودکی جستجو کرد.نه با نوستالژی و حسرت بلکه با اگاهی و بررسی. غالبا چیزی در درون گم می شود و به اشتباه در بیرون به دنبالش می گردیم.خود دوستی گم می شود و ما ان را در رابطه ای معیوب جستجو می کنیم...حرمت نفس گم می شود و ما ان را در تغییرات مکرر جسم یا دکوراسیون خانه و مبل و پرده و برند کیف و کفش جستجو می کنیم "گم کرده ام خودم را...ندیده ای مرا؟"

چرا اين قدر تفريح و گشت و گذار می‌کنيم؟ چرا در زندگی انسان مدرن تفريح جايگاهی دارد که در زندگی انسان سنتی دارد؟ برای اينکه انسان مدرن نمی‌تواند با خودش تفريح کند!

يعنی هر وقت به خودش رجوع می‌کند از خودش بدش می‌‌آيد. باغی درون خودش ندارد که اگر ده سال هم مسافرت نرود هيچ وقت حوصله‌اش سر نرود. آدمی که تفکر معنوی عميقی دارد، اگر صد سال هم مسافرت نرود يك لحظه نمی‌گويد حوصله‌ام سر رفت. چون دائماً مشغول سير در يك باغ درونی است.

وقتی ما باغ درونی نداريم بايد برويم باغهای بيروني را ببينيم. آدمی که خودش را نمی‌تواند تماشا کند چاره‌ای جز اين ندارد که برود و بيرون از خودش را تماشا کند.

اشخاص معنوی آن قدر درون خودشان چيزهای نو کشف می‌کنند و چيزهای بسيار شاد کننده، اميدوارکننده و آرامش‌بخش می‌يابند که کمتر به سير و مسافرت بيرونی احتياج پيدا می‌کنند.

بنابراين يكی از دلايلی که ما اين قدر به مسافرت و تفريح نيازمنديم، اين است که ما انسان‌های معنوی نيستيم. هر چه انسان معنوی‌تر باشد، کمتر احتياج پيدا می‌کند به اينکه مدام منظره و تابلو را عوض کند!

و بخاطر این انسان جديد، تابلوهای خانه‌اش را هر از چند مدت عوض می‌کند، مبلمان خانه‌اش را هم و... چون بعد از مدتی اينها ديگر نمی‌توانند او را از خودش به بيرون از خودش توجه دهند.

مطلب بالا: استاد مصطفی ملکیان (مطلب ویرایش شده)
.
برخی گمان می‌کنند با تغییر محل سکونت، آدم‌های تازه دور خود جمع کردن، تغییر شغل یا مسافرت می‌توانند از شر مشکلاتشان خلاص شوند! فراموش می‌کنند که هر جا بروند خودشان را همراه می برند.

ما نمی‌توانیم از آنچه که هستیم فرار کنیم. اگر در شیکاگو افسرده باشیم، در لس آنجلس هم احساس افسردگی خواهیم کرد. با تغییر صحنه ممکن است مدتی اوضاع بهتر بنماید، با این حال رفته رفته همان رفتارهای پیشین را در پیش خواهیم گرفت، همان کمبودها، همان روحیه، همان احساس‌ها باز به سراغمان خواهد آمد.

این مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟

این امر در عشق هم صادق است. به زعم خودمان انتخابمان نادرست بوده است، بنابراین توقف می‌کنیم و با کس دیگری همسفر می‌شویم. روز از نو روزی از نو..! باز هم چندی احساس خوشبختی می‌کنیم و با کسی دیگر همسفر می‌شویم. دیری نمی‌گذرد که در می‌یابیم هنوز اندر خم همان کوچه اولیم، مضطرب، ناخوشبخت و زیاده‌خواه.

دگرگونی‌ها را باید در درون محقق کنیم نه در بیرون. همین است و بس! می‌توان انتخاب کرد، اما نمی‌توان از رنج حاصل از انتخاب در امان ماند.

زاده برای عشق
لئو بوسکالیا

منبع: وبلاگ مشاوره خانواده

بازدید : 125
دوشنبه 6 بهمن 1399 زمان : 22:38

لطفاً بهترین و تاثیرگذارترین فیلم‌های خوبِ روانشناسانه و یا فلسفی را‌ که می‌شناسید معرفی کنید.

مثل:

جزیره شاتر(اسکیزوفرنی و استرس پس از سانحه)
فیلم تیمارستان استون هرست (هیستری)
فیلم حکمت رویا (مستند کارل گوستاو یونگ)
فیلم بی‌خوابی (اختلال خواب)
فیلم جوکر ۲۰۱۹ (شخصیت ضد اجتماعی و اسکیزوفرنی)
فیلم گتسبی بزرگ (شخصیت ضد اجتماعی و خودشیفته)
درخشش (اسکیزوفرنی)
مرد بارانی (اوتیسم)
ذهن زیبا (اسکیزوفرنی پارانویید)
هوانورد (اختلال وسواس جبری)
سیبل (اختلال شخصیت چند گانه)
اتوبوسی به نام هوس (روان‌شناسی هوس)
کشنده جاذبه (اختلال شخصیت مرزی)
بی‌باک (اختلال استرس پس از سانحه)
کینگ فیشر (اختلال دمانس)
هنگامی که چشم حسود بترکه (خشونت، قاچاق، الکلیسم، فقر)
بوکس هلنا (اختلال روانی، وسواس، حسادت)
2/19 هفته (اختلال در قدرت و کنترل جنسی)
چشمان خفته گستر (فیلم سرد، سوالات بی‌پاسخ ، وسواس و حسادت)
بهتر از این نمیشه (اختلال وسواس اجباری)
چه باب؟ (فیلم سرگرم کننده و جدی)
صبحانه باشگاه (مسائل نوجوان و نمونه‌ای از پویایی)
آبی (غم و اندوه و روح انسان)
رابط خطرناک (دستکاری و ذهن بازی‌ها در فرانسه قرن 18)
پرواز بر فراز آشیانه فاخته یا دیوانه‌ای از قفس پرید(موسسه روانی، پویایی گروه)
دختر پ (بیمارستان روانی، اختلال مرزی، افسردگی)
داستان زن جوان (GIA)
شاهزاده جزر و مد (نقش درمانگر)
چه رویاها فرا می‌رسد (افسردگی و خودکشی)
بنی و جون (اسکیزوفرنی)
عجب خوردن انگوری (تجسم بزرگ نوجوان عقب مانده‌ی ذهنی و مادر چاق روانی)

بوی خوش زن .آلپاچینو .این فیلم رو بارها باید دید تا معنی عزت نفس و ایستادگی روی عقاید درست رو بفهمیم .شاید نزدیک به ده بار با عشق نه از روی وقت گذرونی این فیلم رو دیدم و لذت بردم .

این مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟

معلم پیانو/ روانی/ باشگاه مشتزنی/تنگه ی وحشت/ حیوانات شبزی/ آسمان وانیلی/ جزیره ی شاتر/ جذابیت مرگبار/ بازی/ درخشش/ قلم پر ها / میزری/ دختر گمشده/ چشمان کاملا بسته/ کشتن گوزن مقدس/ پرتقال کوکی/ امتیاز نهایی/ غریزه اصلی / اثر پروانه ای/ قوی سیاه/ دشمن/ درختِ زندگی/ مستاجر/ ماهِ تلخ/ مرثیه ای برای یک رویا/ سرگیجه/ متد خطرناک/ پیر پسر ( همکلاسی) / بیخوابی/ سکوت بره ها/ یادآوری/ حس ششم/ ترنس / صد وبیست و هفت ساعت/چشمه/ تلقین/ نمایش ترومن/ جان مالکوویچ بودن/ پسر بچگی/ درخشش ابدی یک ذهن پاک/ روزِ موش خرما/هوشِ مصنوعی/دوازده مرد خشمگین/ دوازده میمون/ تیغ نورد/ امیلی/ برگشت ناپذیر/ آزمایش/ زنِ ح.ش.ر.ی /فرزندان بشر/ بزرگراهِ گمشده / مُهر هفتم/ تصادف/عجیب تر از خیال/ عشقِ سگی/ مرد پرنده ای/ بابِل/ مالیخولیا / چراغ گاز / افسون شده / هویت / بازی های مسخره / خرچنگ و....

بازدید : 88
دوشنبه 6 بهمن 1399 زمان : 22:30

هيچ‌گاه انسان سالم، دیگری را شکنجه نمی‌کند. این انسان آزار دیده است که آزار می‌رساند. زخم خورده‌ها علاقه عجیبی به زخم زدن به دیگران دارند! آنها که از عزت‌نفس پایینی برخوردارند؛ میل عجیبی به تحقیر کردن و گرفتن اعتماد به نفس و عزت نفس دیگران دارند!
تو هیچ‌گاه کنار آنها بزرگ نمی‌شوی، فقط تحقیر می‌شوی. چون یک فرد ناسالم، هر چیز در اطرافش را هم بیمار می‌کند..! یونگ

اگر من خودم را دوست نداشته باشم و احساس نکنم که من همین طور که هستم شایسته و لایقم؛ آن وقت به دنبال پیدا کردن اشتباهات در دیگران می‌روم تا آرامش کاذب پیدا کنم که من تنها نیستم که فقط نقص دارم!

احساس ارزشمندی پایین، باعث می‌شود که همیشه به فکر جلب توجه دیگران و تایید گرفتن از آنها باشید اما با این وجود به آنها گوش ندهید و آنها را درک نکنید!

نتیجه‌ این می‌شود که با دیگران معمولاً به سوءتفاهم می‌رسید و احساس می‌کنید که همیشه مورد قضاوت قرار گرفته‌اید!

احساس ارزشمندی پایین، باعث می‌شود نسبت به نظر دیگران در مورد خودتان، حساس شوید و از انتقاد دیگران، شدیدا مورد رنجش قرار بگیرید!

کسانی که احساس ارزشمندی پایینی دارند حس خودمحوری بالاتری دارند! آنها فکر می‌کنند تمام مسائل عالم و آدم به آنها مربوط می‌شود و آنها مرکز توجه دیگران هستند!

در مورد ارزش وجودی خود اغراق می‌کنند؛ پس نسبت به حرفها و رفتارهای دیگران شدیداً زود رنج می‌شوند! از یک طرف، فکر می‌کنند مرکز توجه عالم هستند و از طرف دیگر، ارزش خود را شدیداً پایین می‌آورند!

همیشه کسانی هستند که از ما باهوش‌تر، عاقل‌تر، جالب‌تر و زیباتر باشند ولی کسی وجود ندارد که تمام این خصوصیات را یکجا و با هم داشته باشد!

پس بهتر است دست از مقایسه و رقابت برداریم و خودمان را همانطور که هستیم دوست داشته باشیم و بپذیریم. اگر از دیگران عشق و احترام می‌خواهید؛ باید ابتدا اینها را بدون توقع به خود ببخشید.

به کارها و رفتارهایتان توجه کنید و ببینید چقدر با مهربانی با خودتان رفتار می‌کنید؟ چقدر مسئولیت اشتباهات خود را بر عهده می‌گیرید و چقدر از خطاهای خود می‌گذرید؟

این مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟

چقدر می‌پذیرید که احساسات و افکار شما باید در کنترل و مسئولیت خودتان باشد و چقدر تغییر خود را وابسته به تغییر دیگران نمی‌کنید؟

روانشناسی امروزی

بازدید : 129
دوشنبه 6 بهمن 1399 زمان : 22:26

افرادی که در سن کم به خاطر شرایط خانوادگی خود، آسیب دیده‌اند؛ در بزرگسالی و در مواجهه با مشکلات و ابهامات موجود در روابطشان، عموما دو نوع واکنش از خود نشان خواهند داد.

اول تمایل به رفتاری مضطرب، چسبنده و کنترل کننده است که به آن دلبستگی اضطرابی می‌گوییم. دوم، تمایل به عقب نشینی دفاعی که به آن دلبستگی اجتنابی می‌گوییم.

فرد مضطرب مایل است مدام شریک زندگی‌اش را چک کند. حسادت می‌ورزد و بیشتر عمر حسرت می‌خورد که روابطش صمیمانه‌تر نیست. فرد اجتناب کننده، از نیاز به فاصله صحبت می‌کند‌ و از تنهایی خود لذت می‌برد.

شما فکر می‌کنید چه سبکی از دلبستگی های زیر دارید؟

دلبستگی اجتنابی: خواستار روابط عاطفی صمیمانه هستم اما در می‌یابم که بی‌هیچ دلیلی دیگران اغلب مایوس کننده و بدجنس هستند! نگرانم که اگر خیلی به دیگران نزدیک شوم آسیب ببینم! برایم اهمیتی ندارد که تنها باشم!

دلبستگی اضطرابی: می‌‌خواهم با دیگران رفتاری صمیمانه و عاطفی داشته باشم اما اغلب در می‌یابم که آنان تمایل ندارند آن قدری که دوست دارم به من نزدیک شوند نگرانم که دیگران به اندازه‌ای که من برای آنها ارزش قائلم برای من ارزش قائل نباشند! این موضوع، من را خیلی ناراحت و آزرده می‌کند.

دلبستگی ایمن: نسبتاً برای من آسان است که از نظر عاطفی به دیگران نزدیک شوم. به راحتی می‌توانم به دیگران تکیه کنم و بپذیرم که دیگران به من تکیه کنند. نگران نیستم که تنها بمانم یا از سوی دیگران پذیرفته نشوم.

برگرفته از کتاب سیر عشق، آلن دوباتن با اندکی ویرایش

اگر می‌خواهید با عشق از شروع شورانگیز آن تا شروع مشکلات آن، بطور واقع بینانه آشنا شوید؛ خواندن این دو کتاب را از آلن دوباتن پیشنهاد می‌کنم.

این مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟

نیاز های زنان در زندگی مشترک را در واقع میتوان پایه و بنیان هر رابطه زناشویی دانست که براورده کردن این نیاز ها به شیرین تر شدن زندگی کمک میکند. برطرف کردن این نیاز ها برای بهبود روابط زناشویی امری ضروری میباشد. زیرا زنان هنگامی که ببینند همسرشان به نیازهای آنها توجه و رسیدگی میکند، آنها نیز به طبع برای جبران این کارها وظایف زنانگی خود را به بهترین نحو انجام میدهند. هر زن در زندگی انتظاراتی از مرد خود دارد:
توجه
مهربانی
دوست داشتن
دل بستگی
قدردانی
امنیت
آرامش
دوری از تنش
محبت و.. تنها بخشی از نیاز های زنان در زندگی مشترک است که انتظار براورده شدن آنها را دارند.
به طور طبیعی هر دختری که در شرایط ازدواج قرار میگیرد برای خود اهداف و مقاصدی را در نظر دارد که بتواند در آینده با همسری که نیمه گمشده او است به اهداف مشترکشان دست یابند.
در راستای حرکت به سوی این اهداف هر دو شخص باید به نظرات، انتظارات و توقعات یکدیگر احترام بگذارند و به قول و قرار های خود جامع عمل بپوشانند. لازمه ادامه یک زندگی شاداب و سالم توجه متقابل زن و مرد به همدیگر و برآورده کردن نیاز های جنسی، روحی، عاطفی و مالیشان است که در زندگی مشترک بسیار مهم میباشد. در این بین لازم است به نسبت مردان توجه بیشتری به آنها داشته باشند زیرا زنان به طور غریزی احساست قوی تری دارند و راحتت تر وظایف اخلاقی و احساسی خود را مدیریت میکنند.

تعداد صفحات : 0

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 104
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 6
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 16
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 136
  • بازدید سال : 436
  • بازدید کلی : 7413
  • <
    پیوندهای روزانه
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی