loading...

maryam99

بازدید : 84
دوشنبه 6 بهمن 1399 زمان : 22:43

همین طور است ما گم می شویم و به دنبال خودمان به سلوک بیرونی می پردازیم...ما مشغول بودن را انتخاب می کنیم که کمتر درد بکشیم....غالبا نمی دانیم که شادی را و رضایت را و خودبسندگی را در همان جایی که گم شد یعنی کودکی جستجو کرد.نه با نوستالژی و حسرت بلکه با اگاهی و بررسی. غالبا چیزی در درون گم می شود و به اشتباه در بیرون به دنبالش می گردیم.خود دوستی گم می شود و ما ان را در رابطه ای معیوب جستجو می کنیم...حرمت نفس گم می شود و ما ان را در تغییرات مکرر جسم یا دکوراسیون خانه و مبل و پرده و برند کیف و کفش جستجو می کنیم "گم کرده ام خودم را...ندیده ای مرا؟"

چرا اين قدر تفريح و گشت و گذار می‌کنيم؟ چرا در زندگی انسان مدرن تفريح جايگاهی دارد که در زندگی انسان سنتی دارد؟ برای اينکه انسان مدرن نمی‌تواند با خودش تفريح کند!

يعنی هر وقت به خودش رجوع می‌کند از خودش بدش می‌‌آيد. باغی درون خودش ندارد که اگر ده سال هم مسافرت نرود هيچ وقت حوصله‌اش سر نرود. آدمی که تفکر معنوی عميقی دارد، اگر صد سال هم مسافرت نرود يك لحظه نمی‌گويد حوصله‌ام سر رفت. چون دائماً مشغول سير در يك باغ درونی است.

وقتی ما باغ درونی نداريم بايد برويم باغهای بيروني را ببينيم. آدمی که خودش را نمی‌تواند تماشا کند چاره‌ای جز اين ندارد که برود و بيرون از خودش را تماشا کند.

اشخاص معنوی آن قدر درون خودشان چيزهای نو کشف می‌کنند و چيزهای بسيار شاد کننده، اميدوارکننده و آرامش‌بخش می‌يابند که کمتر به سير و مسافرت بيرونی احتياج پيدا می‌کنند.

بنابراين يكی از دلايلی که ما اين قدر به مسافرت و تفريح نيازمنديم، اين است که ما انسان‌های معنوی نيستيم. هر چه انسان معنوی‌تر باشد، کمتر احتياج پيدا می‌کند به اينکه مدام منظره و تابلو را عوض کند!

و بخاطر این انسان جديد، تابلوهای خانه‌اش را هر از چند مدت عوض می‌کند، مبلمان خانه‌اش را هم و... چون بعد از مدتی اينها ديگر نمی‌توانند او را از خودش به بيرون از خودش توجه دهند.

مطلب بالا: استاد مصطفی ملکیان (مطلب ویرایش شده)
.
برخی گمان می‌کنند با تغییر محل سکونت، آدم‌های تازه دور خود جمع کردن، تغییر شغل یا مسافرت می‌توانند از شر مشکلاتشان خلاص شوند! فراموش می‌کنند که هر جا بروند خودشان را همراه می برند.

ما نمی‌توانیم از آنچه که هستیم فرار کنیم. اگر در شیکاگو افسرده باشیم، در لس آنجلس هم احساس افسردگی خواهیم کرد. با تغییر صحنه ممکن است مدتی اوضاع بهتر بنماید، با این حال رفته رفته همان رفتارهای پیشین را در پیش خواهیم گرفت، همان کمبودها، همان روحیه، همان احساس‌ها باز به سراغمان خواهد آمد.

این مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟

این امر در عشق هم صادق است. به زعم خودمان انتخابمان نادرست بوده است، بنابراین توقف می‌کنیم و با کس دیگری همسفر می‌شویم. روز از نو روزی از نو..! باز هم چندی احساس خوشبختی می‌کنیم و با کسی دیگر همسفر می‌شویم. دیری نمی‌گذرد که در می‌یابیم هنوز اندر خم همان کوچه اولیم، مضطرب، ناخوشبخت و زیاده‌خواه.

دگرگونی‌ها را باید در درون محقق کنیم نه در بیرون. همین است و بس! می‌توان انتخاب کرد، اما نمی‌توان از رنج حاصل از انتخاب در امان ماند.

زاده برای عشق
لئو بوسکالیا

منبع: وبلاگ مشاوره خانواده

همین طور است ما گم می شویم و به دنبال خودمان به سلوک بیرونی می پردازیم...ما مشغول بودن را انتخاب می کنیم که کمتر درد بکشیم....غالبا نمی دانیم که شادی را و رضایت را و خودبسندگی را در همان جایی که گم شد یعنی کودکی جستجو کرد.نه با نوستالژی و حسرت بلکه با اگاهی و بررسی. غالبا چیزی در درون گم می شود و به اشتباه در بیرون به دنبالش می گردیم.خود دوستی گم می شود و ما ان را در رابطه ای معیوب جستجو می کنیم...حرمت نفس گم می شود و ما ان را در تغییرات مکرر جسم یا دکوراسیون خانه و مبل و پرده و برند کیف و کفش جستجو می کنیم "گم کرده ام خودم را...ندیده ای مرا؟"

چرا اين قدر تفريح و گشت و گذار می‌کنيم؟ چرا در زندگی انسان مدرن تفريح جايگاهی دارد که در زندگی انسان سنتی دارد؟ برای اينکه انسان مدرن نمی‌تواند با خودش تفريح کند!

يعنی هر وقت به خودش رجوع می‌کند از خودش بدش می‌‌آيد. باغی درون خودش ندارد که اگر ده سال هم مسافرت نرود هيچ وقت حوصله‌اش سر نرود. آدمی که تفکر معنوی عميقی دارد، اگر صد سال هم مسافرت نرود يك لحظه نمی‌گويد حوصله‌ام سر رفت. چون دائماً مشغول سير در يك باغ درونی است.

وقتی ما باغ درونی نداريم بايد برويم باغهای بيروني را ببينيم. آدمی که خودش را نمی‌تواند تماشا کند چاره‌ای جز اين ندارد که برود و بيرون از خودش را تماشا کند.

اشخاص معنوی آن قدر درون خودشان چيزهای نو کشف می‌کنند و چيزهای بسيار شاد کننده، اميدوارکننده و آرامش‌بخش می‌يابند که کمتر به سير و مسافرت بيرونی احتياج پيدا می‌کنند.

بنابراين يكی از دلايلی که ما اين قدر به مسافرت و تفريح نيازمنديم، اين است که ما انسان‌های معنوی نيستيم. هر چه انسان معنوی‌تر باشد، کمتر احتياج پيدا می‌کند به اينکه مدام منظره و تابلو را عوض کند!

و بخاطر این انسان جديد، تابلوهای خانه‌اش را هر از چند مدت عوض می‌کند، مبلمان خانه‌اش را هم و... چون بعد از مدتی اينها ديگر نمی‌توانند او را از خودش به بيرون از خودش توجه دهند.

مطلب بالا: استاد مصطفی ملکیان (مطلب ویرایش شده)
.
برخی گمان می‌کنند با تغییر محل سکونت، آدم‌های تازه دور خود جمع کردن، تغییر شغل یا مسافرت می‌توانند از شر مشکلاتشان خلاص شوند! فراموش می‌کنند که هر جا بروند خودشان را همراه می برند.

ما نمی‌توانیم از آنچه که هستیم فرار کنیم. اگر در شیکاگو افسرده باشیم، در لس آنجلس هم احساس افسردگی خواهیم کرد. با تغییر صحنه ممکن است مدتی اوضاع بهتر بنماید، با این حال رفته رفته همان رفتارهای پیشین را در پیش خواهیم گرفت، همان کمبودها، همان روحیه، همان احساس‌ها باز به سراغمان خواهد آمد.

این مطلب را بخوانید: مشاوره خانواده چیست؟

این امر در عشق هم صادق است. به زعم خودمان انتخابمان نادرست بوده است، بنابراین توقف می‌کنیم و با کس دیگری همسفر می‌شویم. روز از نو روزی از نو..! باز هم چندی احساس خوشبختی می‌کنیم و با کسی دیگر همسفر می‌شویم. دیری نمی‌گذرد که در می‌یابیم هنوز اندر خم همان کوچه اولیم، مضطرب، ناخوشبخت و زیاده‌خواه.

دگرگونی‌ها را باید در درون محقق کنیم نه در بیرون. همین است و بس! می‌توان انتخاب کرد، اما نمی‌توان از رنج حاصل از انتخاب در امان ماند.

زاده برای عشق
لئو بوسکالیا

منبع: وبلاگ مشاوره خانواده

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 104
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 4
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 31
  • بازدید سال : 193
  • بازدید کلی : 7170
  • <
    پیوندهای روزانه
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی